سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
روزنگار یک راهی قسمت پنجم (اروند مرز آب و آسمان است)
یکرزمنده
دوشنبه 88 اردیبهشت 14
ساعت 10:35 عصر
| نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است   

(نمیدونم چرا اینارو  مفصل نگار ننوشتم، اهل نیاز به مفصل نگار ندارد، در خانه اگر کس است  یک حرف بس است!   از شلمچه:  زیارت عاشورا در اتوبوس و در شلمچه و روضه ی امیری     علمی سازمان   بچه های که با هم عاشورا خواندند   مزار شهدای گمنام سیاه شده بود!؟!!   و دختربچه هایی که از مدرسه با لباس فرم آمده بودند    کفش هایی که دم در پارک بودند  مصاحبه ی بچه های رادیوی اردو با زائران و سرکار گذاشتن برخی  )

روز دوم

نگاه چهارم:

اروند کنار عجله ای شد، امیری میخواست از امدادِغیبی بگه! خوردیم به برنامه ی تیم! و

 سریع باید دل رو در صندوقی میگذاشتم و در نیلِ اروند به خدامیسپردم! میگذاشتم تا در مسیر آب به دنبال مهدی و خیلی های دیگر بگردد، تابوتی که باید دل را ببرد، باید در عمق هم بگردد! عمقِ اروند پر است از مرواریدهایی که خیلی سال پیش دل به دریای ولای عشق زدند و موسی هایی شدند تا، نیل را گلوله بشکافد و خون آنها مرز حق  و باطل را میان بنی آدم –همان خلیفه های الهی بر زمین- و بنی فرعون ها –همان طاغوتهایی که اسم عوض میکنند و نه ماهیت- مرز قائل باشد!

اینجا اروند است! و هنوز دست بچه های غواص در دست هم است، بنگر که رقص ماهی ها بر آب اروند، میان این دستانِ عباس گونه چگونه با دلت بازی میکند، و ماهی همان مسافریست که مدتی رفت و رفت و اینجا ماندنی شد، اینجا ماهی باید دیگر راهی نباشد و بماند.

در شلمچه باید ابوتراب بود، باید عبدالله، برخاک سربساید،  تا دل دریایی را به او عطا کنند و آنگاه دل بدریای اروند بسپرد، و اینجا اکنون اروند است! شلمچه مرز خاک و آسمان است و اروند مرز آب و آسمان! و خونِ خاک را، به آب دیده،  گِل کردند و در او دمیدند.

 آدم سربسجده ی عشق نهاد، چون  عشق امام عشق علیه السلام  آب و خاک را بهم ممزوج میکند و میشود، وجه اللهی که شهید مرزوق آن است.

و آن سو عراق و عراقی و اشغالگر و انفجار و خون و خونآبه! و غم ایستادن در این سو فکر کردن به  چه کودکانی در جهل آن سویند! چه زنانی که در ناامنی آن سویند! چه دانشگاهی که در ترور در آن سوست! و ...

اروند دلدریایی میخواست، و من بیدل آمده بودم! و اینجاست که تپق های قلم آغاز میشود و باید ختم کرد اروند را.

راوی داشت افاضه میکرد، که سن جماعت اُناسِ حاضرِ در معرکه رو فکر کنم یه 20-30الی برد رو نمودار و موجبات خنده ی آنها و بطبع ماها رو فراهم کرد! و کلی براش دست گرفتیم که  حاجی شما هم !!

ناگهان اروند رو ترک کردیم!

اگر چه یافتن میثم، خودش قصه ای طولانیست اما بماند!

مسیر دوباره شروع شده بود ، و باید یه چیزی میذاشتیم توی اون وز وز خونه اتوبوس تا بخونه!  اگه با چشم خودم، شاهد تکثیر، تکثیراتچی نبودم، که چقدر نشست و فیلم رو با رعایت قوانین کپی رایت!! رایت کرد، شاخ در میآوردم که چرا از اردوی قبل تعداد مفقودین سی دی ها از اناس محترمه زیاد بوده، اما ترجیح دادیم صداشو در نیاریم، چون بچه ها بجای میخ شدن پای ال سی دی، باید  میخ هم بشن یا با 2وربین باهاشون بحرفیم یا خودشون واسه خودشون، و این خوب بود چون به نسبت باقی اتوبوس هایی که من توشون خانه بدوش بودم، اتوبوس دانشگاه-سفیده!- بچه هاش بیشتر به هم  پا میدادند! و رفیق بودند! و فرصت حرف زدن باخیلی ها رو درک کردم! هنوز هم بعضیشون تو دانشگاه –با اینکه کم رویت میشم- منو میبینند با عناوین مختلفی چون عکاس، فیلم بردار، مصاحبه چی، آواره!!! – ازم یاد میکنند! حرفهای بعضی شون رو انصافا خیلی جالب شنیدم! امیدوارم یه روزی یه جایی یه کسی تدوینش کنه و واسه بچه ها پخش بشه!!!!

 نمیدونم چرا یچندوقتیه یاد قدیم میافتم  چندروز پیش یاد بعضی حرف ها میفتادم و ناخودآگاه خندم میگرفت   که ما چی فکر میکردیم و چی شد!!

| ادامه مطلب...




روزنگار یک راهی قسمت چهارم (شلمچه مرز خاک و آسمان است)
یکرزمنده
سه شنبه 88 اردیبهشت 8
ساعت 3:14 عصر
| نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر / این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
مرز خاک و آسمان

خوش آمدید  لطفا کفشهای خود را جابگذارید! 

روز دوم

نگاه چهارم

شلمچه ؛

نوشته بود "شلمچه مرز خاک و خاک نیست، مرز خاک و آسمان است" و مگر میشود که بتوان مرز آسمان را در طول و گذر زمان بست.

مرزهای آسمان همانهایی هستند که چشم ظاهر بین آنها را بسته می پندارد، اما چه بسیارند  راهیانی که در گذر روزگار از این مرزهای آسمانی میگذرند و در بین سرزمین های مقدس و نورانی سیر میکند و نتیجه ی این سیر همان قهقه ی مستانه است و ...

و در شلمچه این مرزها آنچنان شفاف و زلال مینماید، آنگونه که هستند! و میتوانی به چشم غیر مسلح هم عبور را ببینی!
و نشانه ی آن زیارت عاشورای یکنفره ی انتهای اتوبوسی است که، راهی قبل از رhه یابی باید خویش را بدان آماده کند، و تو چگونه میتوانی در شلمچه تفکیکی بین رزمنده و راهی و شهید با "امام عشق علیه السلام" قائل شوی؟ و نمیتوانی.

اینجا دیگر همه چیز و همه کس "فخلع نعلیک" میکند،
پا از قفس کفش بیرون میجهد،
روح از قفس تن،
چشم از قفس غبار،
قلب از قفس غیر،
نفس از قفس کس،
و دل چشمه ی زلال جوشش میگردد.
اینجا ست که میتوانی  و واعدنا موسی را دریابی! و موسیِ این دشت را در میانِ دارِ حلاج گونه ی  رمل و مین و گلوله و ردقناسه و نمکِ ماسه و محاصره و ... خیلی چیزهای دیگر تمثیل کنی!
و اینها همه همان جسم مجسم عشق است، اگر باور نداری؛ چه کسی آنها را که از خود بیخود میکنند، مگر به جذبه ی عشق و اینجا   شلمچه تمثیل عشق است.  | ادامه مطلب...




عکسنگار یک شلمچه!
یکرزمنده
سه شنبه 88 اردیبهشت 8
ساعت 3:0 عصر
| نظر

 سلام هی حتی مطلع الفجر / این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
این تصویرنگاری از یک شلمچه است با جمع راهی اندر سال نوآوری و شکوفایی 1387
نظر ندادی   ندادی! اما دل بده!

توضیحات مربوط و نامربوط روی عکس موجود است (نشانگرموس رو رو عکس نگه دارید خودتون ...)

خوش آمدید  اینجا مرز خاک و آسمان است | ادامه مطلب...