هو السلام
سلام علی ال یس
مدت زیادی از شبنگاره های ماه مبارکیم میگذره
اگه یاری بکنه حواس پرت و پلا، به اخلاص ان شا<الله! امسال هم یه چیزهایی رو روی کاغذ میارم!
امروز علی الطلوع! در دفتر کار مشغول خدمت به عالم بشریت! بودیم که ناگهان بوی بسیار نامطبوعی، کل طبقه ما رو پر کرد! اونقدر بو بد بود که دیگه نشد کار کرد!
پیگیر که شدم گفتند یکی از گلاب به روتون ها گرفته و سرویس کار! آوردند و دارن تعمیرات رو اساسی انجام میدن...
واقعا بوی کشنده ای بود!!! دست به دامن اسپری های خوشبو کننده شدم... ولی فایده نداشت که نداشت...
دست اخر از ساختمون زدم بیرون... و بعد از کلی وقت دیگه برگشتم!
تا دم افطار بوش تو مشامم بود و کلافه بودم...
10دقیقه به افطار حضرت بانو وقتی دید اوضاع م خوب نیست گفت آبلیمو بیارم ببویییییی!
نمیدونم چم شد... فقط انگار شدم مثل اون کسی که از هیچ گناهی ابایی نداشت و وقتی داشت از دیوار یه خونه بالا میرفت اون ندا رو شنید که میگه آیا وقت آن نرسده که بیدار شی!!! – به مضمون-
خدایا! حکایت زندگی ما آدم های آدم نما هم انگار همین است.... بقول حاج آقای دم صبح، آدم های عطر زده ظاهری و متعفن باطنی!
چقدر دیر فهمیدم...
10دقیقه به افطار ...
چقدر خوبه خدا سجاده ها رو آفرید برای زمانیکه باید زیر یک چفیه مخفی بشی و از بوی خودت به خدا پناه ببری...
از بویی که چقدر ممکنه ولی عصر رو ناراحت کنه و وای و آه از این حزن عظیم...