سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شب 14ام! 'جامی از زلال کوثر'!!!!+حزب‏اللهى‏گرى یاشل و ول بودن!!
یکرزمنده
یکشنبه 87 شهریور 24
ساعت 10:5 عصر
| نظر

شب 14ام

!  "جامی از زلال کوثر"!!!!

 

سلام هی حتی مطلع الفجر  و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

حضرت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرمودند:

 اگر روزه ، زبان و گوش و چشم و دست و پای روزه دار را از ارتکاب اعمال ناپسند دور نکند، روزه را می خواهد چه کند ( روزه به چه دردش می خورد؟)

مسترک الوسائل ج7

بعضی از رفقا گفتن تو  توی  پست آقا مرتضی و حرف دل  جازدی و یاس و ... اما اگر چه من توضیح دادم که به قول دوستایی که به در گفتن دیوار بشنوه ایراد از ایمان منه شایدد باشه - که حتما هست!- ولی به قول بعضی ها آدما یه ظرفیتی دارن!!!! یه وقت میبرن!!!!

راستی حاجی امروز گردنتو بسته بودی!! پیرمرد شدی ها!  دلم بحالت سوخت  عصر  عصبانی شدم می خواستم بیام اونجا بگم این بابا اگه ولو شد و فشارش افتاد شما می تونید جمش کنید!  گفتم بیخیال تو کار حاجی فضولی نکنم  ضمن اینکه از اونجا اومدن دیگه میترسم!!! اما به بعضی چیزا باید فکر کرد  و بعضی هام باید بیشتر نکات رو بخونن چون بعضی از پاسخ ها رو خصوصا کلیدی ها و رضایت ها و ... رو من دلالیشو گفتم   دوباره انگار دارم واسه دیوار مینویسم! خبری از نظرات نیست   و احساس خوبیه  چون  ترس  سوء تفاهم ها رو دیگه ندارم!!!!

 

یکی از نکات نابی که "آقا" خیلی وقت پیش فرموند و الانم خصوصا واسه ما کاربردیه :

حزب اللهی ؛ بی نظم و ترتیب نیست

اگر شخص نظامى که جلوى شما مى‏آید، چنانچه دیدید یقه‏اش باز است، یا دکمه‏اش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقه‏اش بسته بود و دکمه‏اش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست. یعنى اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتى پیش شما مى‏آید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کارى که شما مى‏خواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان - در همان زمانی که از او متوقع است - باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد. یک وقت یک افسر عالى‏رتبه حزب‏اللهىِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدس‏مآب بود، با دمپایى پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را این‏طورى دیدم، راهت نمى‏دهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبى به پا کرده است! بعضیها حزب‏اللهى‏گرى را با شل و ول بودن و بى‏نظم و بى‏ترتیبى اشتباه مى‏گیرند؛ حزب‏اللهى‏گرى که این نیست. رئیس حزب‏اللهى‏هاى همه تاریخ - یعنى امیرالمؤمنین (علیه‏السّلام) - مى‏فرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینى است که از هرکسى خواسته‏اند. هرجا نظمى دارد؛ میدان جنگ هم نظمى دارد؛ نظامى هم نظم خاصى دارد؛ باید آن نظم را رعایت کنید.  دیدار با فرمانده و جمعى از روحانیون رزمى، تبلیغى تیپ 83 امام جعفر صادق(ع) ؛ 11/9/1370



 






از سوسک سیاه به !!!!!
یکرزمنده
یکشنبه 87 شهریور 24
ساعت 5:38 صبح
| نظر

 

از سوسک سیاه به !!!!!

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

فلاش بک: پلان خارجی مجموعه ای که ما باید باهاشون کار کنیم و همه ی آدماش با هم

فک کنم دم غروب بود اومده بود قبل از کلاس ، دم دکه ی ما، انگار کلی حرف داشت! نه واقعا کلی حرف داشت! فک می کرد ما حداقل من- تو رو تنها گذاشتیم!  چه موقع بود ؟ اون وقتی بود که حضرتعالی شده بودی سردسته ی غیررسمی ما و با خیلی از گردن کلفت ها شاخ به شاخ شده بودی! می گفت حواسمون باشه که هر کی بالاخره یه ظرفیتی داره و زیر بار فشار بالاخره خدای نکرده ممکنه کم بیاره!و ببره! می گفت باید باری رو که به دوش توست یه جورایی تقسیم کرد! بهش گفتم که جنابعالی-  تنها نیستی و ما هم کمکت می کنیم اما یه محدودیتایی هم داریم ! فک کنم خیالشو راحت کردم و رفت!

 راس می گفت: هر کس یه ظرفیتی داره! کلاسش رو هم نرفت  یعنی وقتی می خواست بره فک کنم خیلی دیر شده بود

کاش میشد  خیلی چیزا رو بهش گفت   کاش میشد  بهش گفت  این امامزاده که دخیل بستیم .... (هی)

پلان داخل قلب حرکت آرام دوربین:

اما  دیروز دوباره به خودم گفتم خیلی ها که رفتن و میرن و دارن میرن و بعدا میره و بالاخره میرن و ممکنه یهو برن، چرا باید با یه خاطره تلخ کشککی برن و تمام عملکرد + احتمالیشون رو باید فدای بعضی مصلحتایی کرد که شاید همشو ما ندونیم!!!! و ... بعد کسایی وقتی آدم نیس بنشینن و یه چیزایی بگن! مهم نیست واسه ما که کی چی میگه! واسه خودشون خوب نیست چون الغیبت و اشد ...

به هر حال همه یه جورایی میبرن! کاش اگه خواستیم ببریم مردونه ببریم و سر مسائلی که عاقبتش آدمو سوسک میکنه نباشه!

همین






شب 13ام! قصه ی اولین ستاره!
یکرزمنده
شنبه 87 شهریور 23
ساعت 7:28 عصر
| نظر

شب 13ام!

قصه ی اولین ستاره!

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

قصه ی ستاره!

و آسمان ستاره را چه تنگ گرفته در بغل

ستاره را چه می شود مگر

چه اخم کرده ای به ما

و تلخ گشته نور روشنت

و سایه ات چه سرد ، چو نورهای سرد قهر های تو

دوباره قهر کرده ای ستاره از کدام خبط من ،به من

کدام خبط من ؟!

من آن سیاهی ام که شب به شب برات قصه آروم

به اشک و آه و نای نی و یا که بزم گویمت

ز خنده ها و ناز ها ، اشاره ها و رازها

من آن سیاهی ام که شب به شب همه به خواب مست می شوند

و هیچ کس برای تو صدا نمی کند

ترانه یا که شعر های سوزناک و آهگین نمی دهد سری و

سر به تو نمی زند منم تو را همیشه قصه گو

تو اخم کرده ای به من !

به من که تا سحر برای تو

چو مرغ شب نشین هر قفس

صدا کنم ، ترانه سر دهم

به من که هر زمان به ابر غمزه می کنی

به خیسی سکوت چشمهام برات گریه می کنم !

و یا که از تو من سرایم آنچه دیده ام

برای آنکه می ندیده ات

-تو را و نورهات را

نمی تواند از تو یا که نورهات حرفها زند !

مقابله مکن به ما ، ز ما دور تر ز این مشو

به سیر دورتر به کهکشان دیگری مرو

که عمرم من کم است کمتر از 3سال و 10 دگر

دلت به حال چشم تار من

به حال زار من

به حال دست من که از تو می شود به رقص

به حال پای من که هر کجا رود تو را سراست

به حال فکر من ز تو خمار تر ز هر شبست و

- و جز تو نیست در سرش

به حالِ حالِ ما که ایچنین گرفتی اش

به حال روح خسته ام که از زمانه زود قهر می کند

به حال جسم من خمیر و خورد می شود سریع

به رحم

 

نه

اصلاً به حال خود

که من روم دگر کسی چنین تو را صدا نمی زند

.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!........................... برای تو

چه اشتباه خنده دار و تلخ

آمدم به هوش

آمدم به حال

-نگفته بودمت به من نخند ، که خنده ات مرا سبک سرم نموده

دو شب ز حال قبل تر ،

که شعر دیگری برات خوانده بودم از سکوت و غم

ز دور های شهرعاشقان "راست باز و پاک باز"....

دگر به روی من مخند

ز این سبک سری مرا ببخش

...

و آسمان ستاره را چه تنگ گرفته در بغل

ستاره را چه می شود مگر

دوباره خنده رو شدی ستاره

وه چه خوب شد تو خنده رو شدی

نکته:

1- رفقایی که از پری پرسیدند: اسم ها و رسم ها تصادفی و خیالیست! شاید روئیایی ! شاید از نوع صادقش!!!!

2- همین طور قصه ی ستاره! من با آسمون رفیقم، با ستاره ماه و خورشید و کاش با آسمونی ها! ستاره! مجموعه ای بود که همه اش را آتش زدم به جز این یکی را ، چون هرگز ازش خوشم نیامد! البته هنوز باقیش یادم است! انگار آتش به جانم زدم!

4- از رمضان یه چندتا جمله ناب از بی بی سلام الله گیرم اومد شاید فردا شب بشرط حیات

5- نکته ی تلخ:

رفقا فقط نمایشگاه رو نبینید، اون سفری رو که با این همه آب و تاب ازش نوشتید و به ادعای خودتون خیلی خوب توسط شما و اونا! مدیریت شد هم یادتون باشه! من که اون سفر رزقم نشد! اما یادتون باشه باهم قرار گذاشیتم قبل از غیبت صلوات بفرستیم! امروز انگار یادمون رفت! کاش قبل از در رفتن از کوره به یه عملکرد کلی نیگاه می کردید! نه چند اشتباه بچگانه! که همه ی ما تو کارنامه هامون از اونا داریم! اگه به از کوره در رفتن بود من هم باید از کوره در میرفتم چون بعضی از رفقا تخفیف رو بجای 20درصد 80درصد داده بودن! اما به فضل خدا مدیریت شد! حتی مبلغی رو هم به مجموعه دادم واسه هزینه هایی که رفقا شخصا داده بودن!

به هر حال نقد با تخریب فرق فوکوله! هر کس رو که خواستی نقد کنید ، برای اصلاح مجموعه جدید نقد کنید! و حداقل از نقد شونده هم بخواهید برای دفاع از خودش فرصت داشته باشه! نمی دونم

به هر حال حیف روزای این ماه مبارک که ما بعضی وقتا مجبوریم یه جور دیگه صرفش کنیم!

همین