سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دافع فرج یا نافع فرج
یکرزمنده
دوشنبه 91 بهمن 2
ساعت 5:43 عصر
| نظر

سلام علی آل یس و سلام بر مهدی
خدایا خانه ی دلمان سنگی است و هی دور خانه ای سنگی می گردیم
معبودا، دلمان بر گرد بت های بی شماری طواف می کند و هنوز یک لبیک مثل آدم به تو نگفتیم

آنوقت در این روز عیــد هنوز خیال می کنیم چشم انتظاریم!
موسی ای نیلی، بکدام ساحل نجات از شر ما  به امانی...

+ حرف در دلم ترکتیده! این مال اییام جوانی است

اگر خواندی، دیدی که هنوز مولایمان تنهاست!






مــقتــــلـــ‏ شرهانیـــــ
یکرزمنده
چهارشنبه 91 دی 6
ساعت 9:7 عصر
| نظر

+ خواب بود... اتوبوس داشت بسمت مکه میرفت انگار...  صدای زمینه این بود... مرا عمری بدنبالت کشاندی...   رسیده بودند بمقصد انگار...
خاک بود اما ، انگار اتوبوس تو شلمچه ترمز کرده بود... خاک بود و خاکستر... میگفت: صدای سید مرتضی اونقد رواضح تو گوشم میپیچه که انگار ... گوشیش که زنگ زد از خواب پرید... یکی از بچه ها بود... اسم اس داده بود که (شلمچه ام و دعا گو...)
میگن اینجو جاها که میرید چشم چشم کنید بیبینید میبینید؟!
+ خوشبحال ش ... خوابش هم غنیمته...

+ این پست تکراری بود از حدود2سال و نیم پیش! خیلی وقته از این خواب ها .....






کفترچاهی!!!
یکرزمنده
سه شنبه 91 آذر 28
ساعت 11:11 عصر
| نظر

هوالسلام...
+ بهش می گفتند کبوتر! مسجد، از بس که توی خانه خدا بود با خدا بود!!
هر وقت می آمدی توی مسجد او را می دیدی که یا داشت نماز می خواند یا قرآن...
+ خدا نکند خدا به آدم یک چیزی بدهد که وبال باشد!
وقتی به پست و مقام رسید گفت هذا فراق بینی و بینک!
آخرش این شد که نباید!
حضرت امیر عمر حکومت آن ملعون را به لیسیدن بینی سگ توسط خودش پیشگویی فرمود!
+ خدایا به ما حقیقت ایمان و یقین را عطا فرما...


- کلا عمر دنیای ما کوتاه است! حالا اگر به ما روکرد و صاحب مقام و تریبون و وبلاگ!!!! شدیم بدانیم توی شلوغ ترین ایستگاه متور ایستادیم و باید مواظب باشیم عمر از کفمان نبرند!