سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
گنجشکهابرای همسرم دعا کنید...
یکرزمنده
شنبه 90 دی 17
ساعت 10:8 عصر
| نظر

سلام علی آل یس
بعضی وقت ها مادرم، از جبهه حرف میزنه...
بعضی وقت ها به یاد ما میندازه که روزی جنگ بود، به یاد ما که جنگ همیشه در یادماست!
یه شب که با بانو، نشسته بودیم و گفت و گپی...
صحبت حضرت پدر شد... مادرم نیم نگاهی بهش کرد و گفت:
وقتی میرفت، -شما ها بچه بودین- هم دم من این گنجشکا بودن!
داشت هنوز برای گنجشک ها نون خورد میکرد که بپاشه تو بالکن    که ادامه داد
بهشون می گفتم شما براش دعا کنید که سالم برگرده...


تو نگاه پدرم، نگاه عجیبی بود...
اااا اون اسفند و خاموش کن... الان صدای سرفه ش در می آد...

+ برای تو پا نوشت می نویسم، که هم دم مجید شدی... موندی... می مونی...
ولی   "کمند است آنکه وی دارد نه گیسو..."






پیرمردی برای همیشه
یکرزمنده
سه شنبه 90 دی 13
ساعت 9:5 عصر
| نظر

عصرانه رو که خوندیم، از مسجد میزدیم بیرون که یکی از بچه ها، پکر گفت که حاج بخشی هم رفت!

به همین سادگی...

دلم میخواد ببینم این رسانه ی ملی ما، چقدر به حاج بخشی می پردازه؟

کاش یکی بود کارکردهای فرهنگی "حاج بخشی " بودن رو میریخت تو دایره!

یادت بخیر پیرمرد... ماشاءالله حزب الله هات هنوز هم دل ما رو محکم میکنه و پشت دشمن رو میلرزونه...

صداتو رو عشقه حاج بخشی...






پیشوندهای لایتچسبک!
یکرزمنده
دوشنبه 90 دی 12
ساعت 11:24 عصر
| نظر

  + همه ی دردسر ها از چگونگی معرفی ما شروع می شود!

آنقدر هم بد معرفی کردن، برای شخص دردسر دارد، که ممکن است او را حتا از بهشت هم براند...

مثل ابلیس ملعون که گفت من از آتشم و او از خاک.

+ هر چه آدم ها بزرگتر می شوند، کمر، خم تر می کنند تا روزگاری نزد خدای عز و جل، قامتی راست داشته باشند، آخر فتواهایش می نوشت "العبد"!

+ وای بر ما، که وقتی قبل از اسم هامان یک مهندس اضافه می شود، فکر میکنیم مهندسی عالم هم با ماست...  وای بر برخی که یک وزیر و وکیل و دکتر و سردار و تیمسار و حاجی و... قبل از اسم شان اضافه می شوند و ...

+ خوش بحالت مجید، که اول شدی شهید بعد غیره و ذلک!
کهف الشهدا + باران که می بارد آسمان دلمان چقدر ذوق می کند

+ باران که می بارد، چقدر آسمان دلمان ذوق می کند...