سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
روزنگار یک راهی قسمت چهارم (شلمچه مرز خاک و آسمان است)
یکرزمنده
سه شنبه 88 اردیبهشت 8
ساعت 3:14 عصر
| نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر / این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
مرز خاک و آسمان

خوش آمدید  لطفا کفشهای خود را جابگذارید! 

روز دوم

نگاه چهارم

شلمچه ؛

نوشته بود "شلمچه مرز خاک و خاک نیست، مرز خاک و آسمان است" و مگر میشود که بتوان مرز آسمان را در طول و گذر زمان بست.

مرزهای آسمان همانهایی هستند که چشم ظاهر بین آنها را بسته می پندارد، اما چه بسیارند  راهیانی که در گذر روزگار از این مرزهای آسمانی میگذرند و در بین سرزمین های مقدس و نورانی سیر میکند و نتیجه ی این سیر همان قهقه ی مستانه است و ...

و در شلمچه این مرزها آنچنان شفاف و زلال مینماید، آنگونه که هستند! و میتوانی به چشم غیر مسلح هم عبور را ببینی!
و نشانه ی آن زیارت عاشورای یکنفره ی انتهای اتوبوسی است که، راهی قبل از رhه یابی باید خویش را بدان آماده کند، و تو چگونه میتوانی در شلمچه تفکیکی بین رزمنده و راهی و شهید با "امام عشق علیه السلام" قائل شوی؟ و نمیتوانی.

اینجا دیگر همه چیز و همه کس "فخلع نعلیک" میکند،
پا از قفس کفش بیرون میجهد،
روح از قفس تن،
چشم از قفس غبار،
قلب از قفس غیر،
نفس از قفس کس،
و دل چشمه ی زلال جوشش میگردد.
اینجا ست که میتوانی  و واعدنا موسی را دریابی! و موسیِ این دشت را در میانِ دارِ حلاج گونه ی  رمل و مین و گلوله و ردقناسه و نمکِ ماسه و محاصره و ... خیلی چیزهای دیگر تمثیل کنی!
و اینها همه همان جسم مجسم عشق است، اگر باور نداری؛ چه کسی آنها را که از خود بیخود میکنند، مگر به جذبه ی عشق و اینجا   شلمچه تمثیل عشق است.  | ادامه مطلب...




عکسنگار یک شلمچه!
یکرزمنده
سه شنبه 88 اردیبهشت 8
ساعت 3:0 عصر
| نظر

 سلام هی حتی مطلع الفجر / این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
این تصویرنگاری از یک شلمچه است با جمع راهی اندر سال نوآوری و شکوفایی 1387
نظر ندادی   ندادی! اما دل بده!

توضیحات مربوط و نامربوط روی عکس موجود است (نشانگرموس رو رو عکس نگه دارید خودتون ...)

خوش آمدید  اینجا مرز خاک و آسمان است | ادامه مطلب...




تو چه میکی؟ می مانی یا میروی
یکرزمنده
جمعه 88 اردیبهشت 4
ساعت 1:44 صبح
| نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر/ این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

چون راهی نگار فکر میخواهد و ... پس علی الحساب ....

 گاهی پرواز  را بی وزنی لازمست  به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد  کاش یه روز اینو از ته دل بخونیم

           دلم جنگل میخواهد

یک جنگل بادرخت سبزبهاری

بلبلهایی از ته دل خوان،شاد
            دلم جنگل میخواهد
جنگلی با شیرهای غرندة
روباههای ترسو
آهوی زیبا

. و بلبلی که میسراید در وصف او سرودی زیبا را  .

            این جنگل پر شدة

از شیرهای بی یال و کوپال
روباههای مکار درندة
عقرب های فراوان

ودیگر هیچ آهویی نیست
دیگر هیچ بلبلی نیست
آهو ها ذبح شدند
و بلبلها متهمانی ترسو
و روباهها بر مسند حکومت

دلم دیگر جنگل نمیخواهد

              دشت میخواهد
تا وقتی فریاد میزنم
نترسم گوشهایی نامحرم
فریادهایم را در جایی ناپاک پچ پچ میکنند
و لعنت بر پچ پچ

         دلم دشت میخواد
تا وقتی شیپورچی بر شیپور جنگ میدمد
ترسوها بر درخت منطقِ عقلِ معاش پناةنگیرند
دشت پر از شقایق وحشی است1

دشت پر از شقایق وحشی است1
و رمز اینکة شقایق دشت را برگزیده اینست
دشت اگرچةسخت است
اما دشت بیریاست وسادة
اما نماد دورویی

باتلاقیست

کةگاةبسبزی زیورش کردةاند

اما هنوز میتوان بوی گنداب را تشخیص داد

و بوی تلخ دروغ را فهمید

 پ.ن:

این پست رو به دلیل اینکه موبایل نگاری از یه جای خوب بود از گوشی ریختم اینجا!
این پست یک فکاهیست!
این پست برای توست  برای من  و دیگر هیچ کس دیگر!
این پست هنوز کامل نشده!
این پست سرباز کم دارد!
و تو چه میکینی   می مانی یا میروی2
------------------------------------------------------------------
1 رو کرد به تابلو نوشته دم در وردی و ازم پرسید چرا به شقایق وحشی گفته!
گفتم چون اهلی نیست! و نوشتم ....
2 این جمله ما رو 8-9روز گرفتار خودش کرد!!! 

ای شقایق های ....