سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بو کنید! بوی رمضون می آد! بو کن
یکرزمنده
جمعه 87 شهریور 8
ساعت 11:52 صبح
| نظر

 سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

1- .......................... 

2-  

اما رفقا بو کنید

بو کن جدی میگم!

دیدی وقتی می خوای بری مهمونی ، دم در که میرسی تو راهرو و فضای ساختمون بعضی وقتا بوی غذا پیچیده! البته به کدبانوی اون خونه هم بستگی داره! هر چی ماهر تر باشه بوی قرمه سبزیش بیشتر هوش از سر شکموها میبره!

هرچی گرسنه تر باشی بو رو بیشتر حس میکنی!  هر چی میل داشته باشی بیشتر و بهتر تشخیص میدی که غذا چند وجب روش روغن داره!

الانم به نظرم داره بو می آد؟ بوی سفره ای که خدا واسه هم پهن کرده و هرکی تو این دوماه رجب و شعبان خودشو گشنه تر کرده باشه و به دلش صابون رمضون رو زده باشه! بیشتر دوس داره وارد رمضون بشه!

بو کن

دوست جون تو هم بو کن ،تمهیدی، دختر طلبه،  صاحب 313 بهشتی، و همه ای که اسم دارید و اونایی که اسم ندارید و گمنامید! هیچکس تو هم بو کن! بی نام تو هم همینطور! و همه

 

من هم که باید نفسم را عوض کنم!

چشمی بشویم و دستم را عوض کنم

چشم ار عوض نشد بفدای سر تو جان

چشم سرم اگر نشد تو بگو تا دلم را عوض کنم

انگار نیست که زمان تند می رود

وایسا دنیا وایسا دنیا!!!  که  ساعتم را عوض کنم      البته من ساعت مچی ندارم ها!!!

آن چشم چران های سر گذر را بگو

می خواهم عدسی عینکم را عوض کنم

حرفم بکام کسی تند شد من مورد الف

باید که فلفل حرفم را عوض کنم

شام و سحر یکی کنم و آش و شعله هم

باید برای مداوا تنم را عوض کنم

هر حرف که گفتم کسی به خود گرفت

انگار که باید زبان سخنم را عوض کنم

او گفت که من از چه درد میکشم ز هجر

حتما که باید مکان دلم را عوض کنم

ماه عزیز خدا ست در میزند

من کر  یقین دار که گوشم را عوض کنم

بو کن عزیز دل که بوی خداست در فضا

باید برای همیشه انگار عطرم را عوض کنم

"صبحست ساقیا قدحی پر شراب کن"

در باده ریز  قدح را که جام را عوض کنم

انگار نیست هیچکس یقین کنم که من

تا عمر بگذرد و زمان نکند  هیچکس را عوض کنم

 

 

خیلی نامردید منو دعا نکنید

ا2آ

5ص فقط برای فرج

 

 

 






تو بگو چه کنم!
یکرزمنده
جمعه 87 شهریور 8
ساعت 11:28 صبح
| نظر بدهید

تو بگو چه بنویسم!

تو که مثل سایه می آیی و مثل آه می روی!

یکی گفت : تو چقدر ناله می کنی؟

باشد ناله هم نم یکنیم و نباید هم بکنیم؟ به قول یکی از رفقا  " مورد1" 

اما راست هم می گفت، اگر ما هم بنالیم که دیگر وای به حال ما!

یکی یه جا نوشت ما قراره چهره اسلام رو به هه نشون بدیم و ... از این حرفا،

می گم اگه یه بخوای یه فیلم ببینی ، اگه فیلم رو بری تو چاه که گیرنده ها خوب فرستنده ها رو نمیبینن  ببینی ،بهترین فیلم هم که باشه "خداحافظ رفیق مثلاً" ازش بدت می آد چون  تاره، وضوح نداره و ...

اما اگه بری نزدیک منبع ارسال بشینی! یا اصلا یه جایی بری که سیگنال ها مثه آدم میان بهت میرسن خوب کیفیت بالا میره و خوشت می آد!

اینجا اصلا من همچین قصدی ندارم! به قول یکی دارم واسه دیوار مینویسم!! خوبه

 

 






برای کسی که صاحب 313 بهشتی است!!!!
یکرزمنده
جمعه 87 شهریور 1
ساعت 2:12 عصر
| نظر

برای http://elysian313.blogfa.com/

اگه می خواستم در تک تک تاپیک ها نظر بگذارم وقت زیادی می خواست و می دانید امروز وقت تنها گمشده ی انسان عصر بازگشت است، بگذرم.

حضرت شما!

این روزها رسم نتظر بودن آنقدر عوض شده که http://ghalamak.parsiblog.com/621227.htm این شد حرف من اما

شاید شما حرف تان چیز دیگری باشد ولی ما برای "او" نیست که ریسه می کشیم و ذوق می کنیم

برای او نیست که خیابان ها را پاک می خواهیم! برای او نیست شهر باید نورانی باشد نه ظلمانی ، در تطیلی برای او نیست که صبح از زخت خواب حاضر نیستیم دل بکنیم – و از دنیا هرگز - ، برای او نیست که به حرف " دکان " دارهای مزدور و احمق ظلمت را بجای نور اشتباه می گیریم! برای او نیست که جمعه ها برایمان عادت شده و این انتظار باعث "دق"  کردنمان نمی شود! برای او نیست که باید شهر را از ایرانسل و نوکیا و سامسونک و هزار بستگی بکنیم و یادشهر بیندازیم تو مثلا "امالقرای" ایی !  برای او نیست که اصلا سر هر چهار راه گل فروشی هم هست که کودک باشد! ترجیحاً کلاس سوم دبستان! خوش برخورد و با ظاهری ناآراسته! زیر همان ساختمانی که به منشی نیاز دارند با فوق لیسانس زبان فرانسوی! عطرش فلان باشد! ناخن ها را آینجور بیاراید! خوش برخورد باشد و ... راستی خوش برخوردیس را همان گونه می گوییند که "او" از زن مسلمان  می خواهد دیگر! این هم برای "او" نیست! حتی سکه هایی هم که می دهیم برای او نیست! چون قرار بود به "ابی انتم و امی" باشیم چه برسد به مالی و ... برای "او" نیست که ما ... نداریم که حداقل – بلا تشبیه – مثل قوم بنی اسراسیل بشنیم گریه زاری راه بندازیم و عذاب قطعی 400سال دوری از پیامبر خدا را در 350 سالگی خدا بیخیال شود و موسی علیه السلام را به دردسری تاریخی بیاندازد!

آری "او"ی عزیز برای تو نیست! این ها برای خودمان است . می خواهیم تو آنگونه باشی که ما می خواهیم!

یک منجی شیک با کت شلوار اتو کرده که خیلی به گردن کلفت ها گیر ندهد!

سعی کند فقط در ایام خاصی کارخانه افتتاح کند و بعد آنرا خصوصی سازی کند!

و ... این قصه ادامه دارد

می ترسم!

"او"ی عزیز حتی این جستار هم جسارتاً برای تو نباشد! هست؟

گم‌شده!  

 

ایجا من هم کم آوردم شاید تو باید سر سردبیر را به میزی می کوبیدی که فکر نکند پشت میز نشین منشی خداست! شاید بهتر بود تو هم شب ها پای اینترنت می نشستی و گوشی را طوری در گوشت فرو می کردی که نشنوی همسایه ای که شهید شد! را چرا تو نباید بشناسی! فقط وقتی بچه ی کوچکش شب از ترس از دست دادن بابا جیش می کند! و پتو را در آفتاب پهن می کنند تو از پشت پنجره ای که رو به غرب است می فهمی که اِ دیشب یکی جیش کرده و تو می خندی! بعدا وقتی یاد خنده هایت می افتی  خود به خود هر لبخندی روی لبت  یخ می زند! چون خبر شهادت را از خبر شنیدی ! گفتی به به در باغ شهادت باز باز است! و ناگهان دیدی این در در همسایگی تو گشوده شده و تو خوابی!

تو هم شب ها که می خوابی سعی کن تکه پارچه ای را به کش ببندی ! دور صورتت بکشی تا از زیر نور مبهم رفتگر را نبینی که در کوچه های بی کسی به دنبال پول میگردد تا  شهریه عقب افتاده دخترش را بدهد که در دانشگاه آزاد صورتش با سیلی سرخ نشود! و چادر رنگ و رو رفته اش به قرمزی نزند! آن وقت طرف در ارتفاعات شمالغرب پای میز شطرنج هادوی را کیش کند! راستی از قیمت پرواز کیش هم خبر جدید ی داری! امام رضا ع قسمت کند کیش مشرف شویم! بچه ها مرتب وقتی مسوول فرهنگی دانشگاه خودش را به دیوانگی میزد این را میگفتند تا بخندیم! هنوز هم لبخند روی لبم یخ می زند!

راستی سعی کن شب ها که بی خواب شدی سراغ شهر زنده ها نروی! مادرش بدجور ناراحت بود! وسط هفته آمده بود نصفه شبی چه کند! انگار دارو های پادرش کمی گران شده! بعد تو به نبال سوژه ای تا مستند شهید سرمدی را طوری بسازی که روی مسوول دانشگاه کم شود! حتما آقا مرتضی هم الگوی رفتار ات است! وقتی مادرش خوشحال می رود تو عکست را میگری و می خندی؟ دوباره لبخند روی لبت یخ می زند!

نصف شب که بر می گردی می توانی بهتر فرق پرادو را با 2چرخه بفهمی !  تازه اگه پردو را 4تا جوون شیک برونن! و تو هنوز باید تا خانه رکاب بزنی! باز هم می خندی؟ و امیدواری حداقل آقازاده نباشند تا اگه بچه ها تو تور  تورشون کردند  پای خیلی ها وسط کشیده نشود! رکاب می زنی و دوباره لبخند روی صورتت یخ می زند!

راست گفتی! ما گلیممان کوچک است و احتمالا  نامه ی اخراج دانشگاه را که می گیرم اول می خندم  نمی دانم دوباره لبخند رو صورتم یخ میزند یا نه؟1

 

بیا به فکر تمدن باشیم

وقتی تابوت شهید نمی‌آید!

دیگر مردم شهید نمی شوند

یا می شوند و تو دیگر تا خبر می شوی تابوت خالیست

و شانها ی تو زیر تابوت تمدن است که گیر می کند

و هیچ کس زیر بار این بار نمی رود!

 

 

راستی وقتی که وقت بود باقیش را هم می خوانم اما امیدوارم مثل میر محمد  کمی روشن تر به دور و اطراف نگاه کنی ! و روزی برسد که من وقتی می خندم  لبخند روی صورتم یخ نزند!

ا2آ