سلام هی حتی مطلع الفجر / این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
مرز خاک و آسمان
روز دوم
نگاه چهارم
شلمچه ؛
نوشته بود "شلمچه مرز خاک و خاک نیست، مرز خاک و آسمان است" و مگر میشود که بتوان مرز آسمان را در طول و گذر زمان بست.
مرزهای آسمان همانهایی هستند که چشم ظاهر بین آنها را بسته می پندارد، اما چه بسیارند راهیانی که در گذر روزگار از این مرزهای آسمانی میگذرند و در بین سرزمین های مقدس و نورانی سیر میکند و نتیجه ی این سیر همان قهقه ی مستانه است و ...
و در شلمچه این مرزها آنچنان شفاف و زلال مینماید، آنگونه که هستند! و میتوانی به چشم غیر مسلح هم عبور را ببینی!
و نشانه ی آن زیارت عاشورای یکنفره ی انتهای اتوبوسی است که، راهی قبل از رhه یابی باید خویش را بدان آماده کند، و تو چگونه میتوانی در شلمچه تفکیکی بین رزمنده و راهی و شهید با "امام عشق علیه السلام" قائل شوی؟ و نمیتوانی.
اینجا دیگر همه چیز و همه کس "فخلع نعلیک" میکند،
پا از قفس کفش بیرون میجهد،
روح از قفس تن،
چشم از قفس غبار،
قلب از قفس غیر،
نفس از قفس کس،
و دل چشمه ی زلال جوشش میگردد.
اینجا ست که میتوانی و واعدنا موسی را دریابی! و موسیِ این دشت را در میانِ دارِ حلاج گونه ی رمل و مین و گلوله و ردقناسه و نمکِ ماسه و محاصره و ... خیلی چیزهای دیگر تمثیل کنی!
و اینها همه همان جسم مجسم عشق است، اگر باور نداری؛ چه کسی آنها را که از خود بیخود میکنند، مگر به جذبه ی عشق و اینجا شلمچه تمثیل عشق است. | ادامه مطلب...