سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شب24ام! اویِ او
یکرزمنده
چهارشنبه 87 مهر 3
ساعت 11:0 عصر
| نظر بدهید

شب24ام!

 اویِ او!

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

یه نکته از قدری که گذشت:

نشسته بودم که حاج احمد رسید، چای رو که بهش دادم کنارم نشست و از روزایی که اینجا دانش­جو بود و از رفقای اون روز اش گفت.

خیلی گفت ولی یه چیزی که گفت خیلی به دلم نشست و یادم انداخت این جمع .... !

از اینجا به بعد صاحب دل ها گوش کنن چون من اصلا به فکر تحقیق صحت این حرف نبودم چون راویش حاج احمد ک بود.

-نقل به مضمون-

گفت یه شب قدری - که سورت سرمای زمستون! بیداد مسیکرد - اینجا دیدم از سمت سلف یه سروصداهایی عجیب غریب میآد! صدا هم انگار زنونس! به چندتا از آبجی ها گفتم برید یه نیگا بندازید ببینیم چه خبره! رفتن و اونا هم یه جوری برگشتند عین چک برگشت خورده! خلاصه رفتیم دیدیم یکی از آبجی های دانشجو ولو شده تو برف و یخ و خیس و آبکشیده داره ناله میکنه!

گفتیم ای بابا چی شده ؟ چه­تته! گفت :

نشسته بودم تو نمازخونه!یه خانومه چادری اومد و بهم گفت فلانی تو از وقتی اومدی دانشگاه بد می پوشی! بد میگردی! یه کارایی که نباید می کنی و از در زد بیرون و رفت!

منم راه افتادم و پشت سرش اومدم بیرون و تا دم در نقلیه دانشگاه که اون از در رد شد و من موندم !

-        خوب الان هر کی خودشو جای اون بذاره درک میکنه که قصیه چی شده-

به انتظامات گفتم باید در رو باز کنید من برم دنبالشو و .. بقیه ماجرا که خودتون حدس می زنید!

حاجی گفت بردنش تو یکی از ساختون ها و بهش رسیدگی کردن و خبر به مداح رسید و شور مجلس و ....

همین به همین سادگی

نتیجه هم با خودتون! که این بانوی واعظ که بود!

پ ن:

1-   واقعا آدم به وعظ احتیاج داره، چه بهتر صاحب وعظ صاحب نفس باشه.

2-   از شب قدر کلی حرف مونده شاید فردا شب باقیش بشرط حیات.

3-   واسه خیلی ها هم خیلی چیزا که اونم بعد.

4-   برای تماشاچی ها .: تشکر:. به خاطر یه حرکت خوب و احتمالا به موقع اما مواظب باید بود تو کار سرمربی و مربی دخالت و ...

5-   برای دوست جون بخاطر کامنت عجیبش

6-   بالاخره دیشب یادم موند او حزب از قرآنی رو که رزقم شده بود بخونم ، رزق عجیبی بود

7-   ا2آ

8-     - یا امام رضا علیه السلام!