شب 11ام!
آقا مرتضی و حرف دل!!!!
سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
گاهی هست که آدم دلش می خواهد فارغ از همه اعتباراتی که مصلحت اندیشی عقلایی ایجاب می کند ، حرف دلش را بزند و " حرف دل" یعنی آن حرفی که بیش از همه مستحق است تا آن را به حساب خود آدم بگذارند.
چرا که وجه حقیقی هر کس دل اوست.
تو می توانی مانع شوی از آنکه انعکاس احساست در چهره ات ظاهر شود، اما در قلب ممکن نیست .
نمی شناسم کسی که بتواند جلوی انعکاس وجود خویش را در اینه قلبش بگیرد.
قلب خلاصه وجد آدمی است.
نکته
این متن به صورت کاملا تصادفی رزقم شد
رزق حلالی بود
و
امروز عصر کاملا دیوانه شدم!
قرار بود یکی از رفقا "بله" رو بگه؟!! و بیاد تو میدون!
رفتیم پیشش!
قرار شهر زنده ها بود.
زل زد تو چشم جماعت و گفت نه!
به همین سادگی!
خوب آدم یه وقتایی کم میاره
منم نه گذاشتم و نه برداشتم رفتم سراغ خودشون
گفتم خجالت نمیکشید مارو همینجوری ول کردید به امون خدا!
معرکه جنگم هم که انگار معرف حضورتون نیست!
لشکر هم شد گردان گردان هم شد دسته یه محاصره دیگه دخل این دسته هم بیاد خوبه خیالتون راحت شه!!
شما هم که شدید تماشاچی ! مثه خیلی از تماشاچی های دیگه!
گفتم نیاید پای کار باهاتون قهر می کنم ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قرار مون این نبود، کار سخته بمونه واسه ما!!!
الانم جنگه مگه نیس کلی هم سخت تره!
خیلی گفتم!!! احتمالا اونا هم خیلی گفتن!!! خوب الان چند وقتی هست "کر" شدم!
به بقیه هم گفتم من از دست اینا شاکی ام! بعضی ها خندیدن ! بعضی هم نخندیدن
گفتن تو خودت مشکل داری!
شاید !
تو راه برگشتن نزدیک بود برم زیر یه ماشین خیال همه راحت شه!! نشد که بشه!
انگار هنوز ما رو یادشونه
نه ما رو یادشون
میخوان ببینن چن مرده حلاجیم
اما نمی دونم چرا زردی رو سرخی سرو سفیدی مو رو نم یبینن حلاج انگار قدیم شاخ و دم داشته بنده خدا!!!
انگار باید بیل رو بندازیم یه ور و خودمون هم اونو غش کنیم!!!!
اما حاشا!!!!
ولی انکار باید خیلی بیشتر از اینا عظم البلا رو خوند
خودش هم میبینه!! میبینه
نکنه آقا جون ما از اون دسته از سربازاتیم که مایه آبرو ریزی و ... ایم می خوای دکمون کنی!!!
اما به هر حال دل ما رو بردی ! چاره ای هم نیست فقط شرمنده ایم که جزء لوازم بلامصرف شما ایم و مایه ....
شرمنده!
ا2آ
5ص