سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
Drive Z
یکرزمنده
شنبه 92 مرداد 5
ساعت 10:53 عصر
| نظر بدهید

سلام هی حتی مطلع الفجر

گاهی اوقات وقت ادم تلف می شود، گاهی وقت ها هم وقت ادم صرف می شود.

تو که هر روز زل می زنی توی چشم هایم، شدی مثل یک لیوان آب زلال و خنک توی این جهنم داغ، وقتم ولو به یک آن، صرف تو می شود.

چقدر فکر کردم که امشب از که بنویسم، دیدم تو از همه محرم تری، تو که تازه رفته ای پیش مجید، بدون هیچ نامی از تو، تو که شدی شهید گمنام خانواده ات! چقدر دلم تنگ نوشتن شده اما کو محرمی ...

توی داغی هوای شهر، توی تاریکی برخی خیابان ها، توی تاریکی این شب، فقط می توان بخدا گفت، من همانم که شیشه ی دلم را شکسته ام و مزجاتست توانم، و تو همانی که می توانی سرنوشتم را رقم بزنی به بهترین شیو، و کدام شیوه بهتر از محاسنی خونین است در محضر توست.

یکی از شب قدر می گفت و صاحب آن. دیگری گفت، تا ن­بی­نا نشدی! نبینی!



+ شهادت، هنوز در میان ما دارد اولیاء خدا انتخاب می کند.

+ با یکی دعوایمان شده بود، بین وجوب رسیدن به مرزهای دانش و چند چیز دیگر... قبول نمی کرد اولویت هایی را که امام دارد تعیین و تبین می کند. با ناراحتی خوابیدم، تو که به خوابم آدمی آرام شدم، ای دانشمند برجسته و ای پارسای بی ادعا.

+ حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند ، و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.

+ نمی دانم امشب که شب قدر است، چرا می نویسم، لب های تشنه ی لبان تو، عباسم، آب. (کاش امشب به آب حیاتی، حیاتم دهند)

+ اگر کسی این سطر ها را خواند برای ما یک حمد شفا خواند، خوب است.