سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یادتونه گفتم میخوام آشنایی با شهدای دانشگاه رو رزقتون کنم،
یکرزمنده
جمعه 87 مرداد 25
ساعت 3:45 عصر
| نظر

یادتونه گفتم میخوام آشنایی با شهدای دانشگاه رو رزقتون کنم،

اولش می خواستم یه جا مطلب ها رو واستون بفرستم  اما نه من این همه وقت دارم که بنویسم و نه شما این همه حوصله

گفتم خورد خورد و ساندویچی باشه خیلی بهتره!

شما هم وقت زیادی رو تو خاکریز نمی مونید ولی همین یه خورده هم که عطر خوش بوی شهید بهتون بخوره بسه!

خوبه که آدم یه جا میره خوش بو باشه ، همه دوس دارن  بوش کنن !

 بعد میپرسن کجا بودی این هوا خوش بو شدی

میگی در محضر یکی از  اولیاخدا

بعد میپرسه کی بود: تو هم صدات رو صاف می کنی میگی

یکی از شهدای دانشگاه همون

اونم بهت تبریک میگه واسه اینکه تو دانشگاهی درس خوندی که اولیا خدا درس خوندن

واین یعنی احساس غرور ++++ !

 

سعی می کنم به صورت ژیگولانه  بازنویسی کنم !!!

 

قرار گذاشته بودن اگه خواستن

تو سنگر، غیبت! کنن

،صلوات بفرستن.

خوب این یعنی مهندسی فرهنگی به زبون بچه های سنگرنشین

صلوات هم می فرستادن! گاهی بلند و گاهی ذکر!

 

ادامه هم داره