سلام علی آل یس
+ خیلی وقته دارم مته به خشخاش یه پروژه میذارم، که از الان میدونم مدرکش با وجود رسمی بودن، 2ریال هم نمیارزه!
برای طرح میخواستم از جنوب بنویسم، اما خوب... بگذرم... دلم بحال این دوره آموزشی مییسوزه که لیاقت نشستن پا منبر سید مرتضا رو نداره...
دارم بدنبال یه اسم مناسب میگردم برای راهیان امسال... یه اسم که لایق شهر باشه!
+ خواب بود... اتوبوس داشت بسمت مکه میرفت انگار... صدای زمینه این بود... مرا عمری بدنبالت کشاندی... رسیده بودند بمقصد انگار...
خاک بود اما ، انگار اتوبوش تو شلمچه ترمز کرده بود... خاک بود و خاکستر... میگفت: صدای سید مرتضی اونقد رواضح تو گوشم میپیچه که انگار ... گوشیش که زنگ زد از خواب پرید... یکی از بچه ها بود... اسم اس داده بود که (شلمچه ام و دعا گو...)
+ خوشبحال ش ... خوابش هم غنیمته...
نویسندگان وبلاگ :
همسنگر[2]
بعضی شدیم جنگنده، بعضی هم شدیم رزمنده. بعضی از رزمنده ها هنوز یادشون نرفته که جنگ ما نبرد حق علیه باطله و هنوز هم ادامه داره! بعضی یادشون رفته! بعضی هم خودشونو به خواب زدند! بعضی هم ... اینجا یه سنگر زدیم از خاکریزی به بزرگی عالم و شدیم "یک رزمنده" کاش یه رزمنده ی خوب باشیم! تو چه میکینی می مانی یا میروی؟