امروز داشتم روی آخرین بهانه ی حضورم تو این سنگر کار میکردم
راستش دارم عکس شهدای دانشگاه رو اسکن می کنم یه خورده هم روشون کار کنم و بسپرم به دست یه شیرپاک خورده بره بچاپشون!
عجب روزی بود!
عجب رزقی بهم دادن کلی ذوق کردم و کلی عیدم مبارک شد
آخه یه زونکن خفن قدیمی پیداکردم که توش بندو بساط شهدای بود
مثه زندگی نومه وصیت و عکس و ...
کلی خوندم و کلی حال کردم
اما یه چیزی خیلی حالمو گرفت
اول فکر میکردم دانشگاه12 تا شهید داره
اما یکی از شهدا رو جستم که عکسش تو نماز خونه نبود
تو هیچ لیستی هم نبود
اما حضورش و نوشته هاش و تصویر مبهمی که چندین سال قبل رو یه بروشور کپی شده بود خیلی حرف واسه گفتم داشت
من هم که چند وقتیه مخم مرخص شده گفتم یه مدت کرکره رو بکشم پایین و برم تو کار این شهدا - اگر چه به هر حال این خاکریز خالیه اما خوب یه بهانه خوبیه-
تا بعد
ا2آ
5ص