سلام علی ال یس
+ وقتی که خیلی سرد می شود، هی در انتظار بهار بال بال می زنم... اما وقتی که می آید، به او آلرژی پیدا می کنم...
می ترسم، در این اوضاع جوی نامساعد، می ترسم اگر بهار بیاید و من ...
+ هنوز دستم به نوشتن نرفته، هنوز گیج ام، از سنگین این همه آسمان که زیر آنها باریدم... و دیدم آسمان همه جا یک رنگ نیست
یک جایی هست که آدم می ترسد راست بیایستد
یک جایی هست که آدم می ترسد ار فرزند سخن بگوید
یک جایی هست که آدم می ترسد آب بخورد
یک جایی هست که آدم می تواند خوب گوشه ی ششم اش را در آغوش بکشد و حس کند توی آغوش ...
و یک جایی هست که آسمانش هنور خونین است...
+ دلم عطش ناک است...