سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
از سوسک سیاه به !!!!!
یکرزمنده
یکشنبه 87 شهریور 24
ساعت 5:38 صبح
| نظر

 

از سوسک سیاه به !!!!!

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

فلاش بک: پلان خارجی مجموعه ای که ما باید باهاشون کار کنیم و همه ی آدماش با هم

فک کنم دم غروب بود اومده بود قبل از کلاس ، دم دکه ی ما، انگار کلی حرف داشت! نه واقعا کلی حرف داشت! فک می کرد ما حداقل من- تو رو تنها گذاشتیم!  چه موقع بود ؟ اون وقتی بود که حضرتعالی شده بودی سردسته ی غیررسمی ما و با خیلی از گردن کلفت ها شاخ به شاخ شده بودی! می گفت حواسمون باشه که هر کی بالاخره یه ظرفیتی داره و زیر بار فشار بالاخره خدای نکرده ممکنه کم بیاره!و ببره! می گفت باید باری رو که به دوش توست یه جورایی تقسیم کرد! بهش گفتم که جنابعالی-  تنها نیستی و ما هم کمکت می کنیم اما یه محدودیتایی هم داریم ! فک کنم خیالشو راحت کردم و رفت!

 راس می گفت: هر کس یه ظرفیتی داره! کلاسش رو هم نرفت  یعنی وقتی می خواست بره فک کنم خیلی دیر شده بود

کاش میشد  خیلی چیزا رو بهش گفت   کاش میشد  بهش گفت  این امامزاده که دخیل بستیم .... (هی)

پلان داخل قلب حرکت آرام دوربین:

اما  دیروز دوباره به خودم گفتم خیلی ها که رفتن و میرن و دارن میرن و بعدا میره و بالاخره میرن و ممکنه یهو برن، چرا باید با یه خاطره تلخ کشککی برن و تمام عملکرد + احتمالیشون رو باید فدای بعضی مصلحتایی کرد که شاید همشو ما ندونیم!!!! و ... بعد کسایی وقتی آدم نیس بنشینن و یه چیزایی بگن! مهم نیست واسه ما که کی چی میگه! واسه خودشون خوب نیست چون الغیبت و اشد ...

به هر حال همه یه جورایی میبرن! کاش اگه خواستیم ببریم مردونه ببریم و سر مسائلی که عاقبتش آدمو سوسک میکنه نباشه!

همین