سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نمیدونم چتم شده! (2مطلب مختلف!)
یکرزمنده
جمعه 87 بهمن 4
ساعت 9:28 عصر
| نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

نمیدونم چم شده، دنبال چی میگردم؟ اصلا بگذریم ... وقتی نیگا میکنم میبینم اونایی که دم از عشق و مرامشون میزنم، این قدر حرف نمیزنن و مرد عمل هستن از خودم بدم میاد! اما بالاخره بعضی وقتا ادم یه چیزیش میشه! بعضی وقتا میزنه به سر آدم و هی حرف میزنه! ما که وقتی یه روز بیکاریم میریم میشینیم پشت سیستم و ور! میریم، کسی نیس حرف بزنیم مگه با نوشته هامون! خوبی دکه ی خاکیز هم، به حرفنزنهاشه! فقط مثه سایه ملت میان و میرن! خوبه دیگه! به هرحال رسیدم به این شهید "علی توکلی" مزارش ق28، ر25،ش10هست! داشتم شهید قلب تاریخ رو میخوندم! که دیدمش!وصیت نومه عجیبی داشت! اصلا همه وصیت نامه ها عجیب اند! نه ما عجیبیم! چون فضایی که ما (خودمومیگم) توشیم هبروطه و اونها در عالم ملک و ملکوت! پس حق داریم بگیم حرفاشون عجیبن! بگذریم!

وقتی با "نوکیا" "مداحی" گوش میدیم!!! (الته من سونی اریسکونه!!!!!!)

ادامه 2مطلب کاملا مختلف میخونید یه وصیت نامه + یه الگوی عملی!!!! هر دوشون از 2وبلاگ دیگش! ولی با هردوشون خیلی صفا کردم

ربطش رو هرکی فهمید خواست بگه نخواست نگه!!!

اول فکر میکردم که باید مطالب با هم اختلاف زمانی داشته باشه که ملت بخونن!!! بعد یادم افتاد قرار این نبود که دیگران بخونند باید تکلیف عمل بشه

به قولش خیلی ها دیدند اما تعداد کمی دیده شدند (مرحوم بهلول در مورد ارتباط با امام عصر می فرمود - راستی امروز جمعه بود!!)

یه جمعه دیگر گذشت بگذار بخوابم امروز تعطیل است امروز هم نمیآید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کمی "رشحات"!

بسم الله الرحمن الرحیم

ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامی که به شما امر می شود که برای جهاد در راه خدا بیدرنگ حرکت کنید سستی و سنگینی می کنید ؟ و به زمین می چسبید ؟ آیا به زندگانی دنیا به جای آخرت راضی شده اید ؟ و حال آنکه متاع دنیا در برابر آخرت بسیار چیز اندکی است . اگر به سوی میدان جهاد حرکت نکنید خدا شما را به عذابی دردناک مجازات خواهد کرد و گروه دیگری را به جای شما برای جهاد بر می گمارد . شما به خدا زیانی نرسانیده اید و خدا به همه چیز تواناست . سوره توبه آیه ?? و ??

تکلیف ما را امام حسین علیه السلام معین کرده است. امام خمینیآری آنگاه که انسان عاشق می شود ، آنگاه که پای عشق به میان می اید سوختن و فنا شدن پا به عرصه میدان می نهد و عاشق خود را فدای معبود می کند. آری از وقتی که پا به وادی عشق به وصال تو گذاردم عشق مرا به پیمودن کوی معشوق وا می داشت و در مقابل آن عقل مرا از خطرات را نهی می کرد . عشق گلهای پر طراوت بوستان وصال را در مقابل دیدگانم جلوه گر می ساخت و در مقابل آن عقل خوارهای خون ریز را در جوار گلها گوشزد می نمود . عقل برایم می گفت : من سبب کمالاتم ولی عشق می گفت : من نه در بند خیالاتم . عقل می گفت : من در شهر وجود مهمترم . ولی عشق می گفت : من از بود و وجود بهترم . عقل میگفت : من تقوا به کار دارم ولی عشق می گفت : مرا علم بلاغت است . عقل میگفت من درگیر مکتب تعلیمم ولی عشق میگفت : مرا ز عالم ، فراقت است . عقل میگفت مرا غرایب و لطایف یاد است ولی عشق میگفت : هر چه غیر از اوست همه بر باد است . عقل میگفت : که دل ? منزل و ماوای من است . ولی عشق می خندید و می گفت : که یا جای من است یا جای تو .و حقیر هر چه سعی کردم ، نتوانستم از این عشق بگریزم و همیشه عشق بر من غالب و عقل مغلوب آن . حقیر نیز در این میان تصمیم خویش را استوار نمودم و پای به راه عشق گذاردم و تا به خود آمدم دیگر راهی جز فدا شدن در راه معبود نداشتم . آری چه زیباست آگاهانه به پیشواز یار رفتن . چه شیرین است جان دادن در راه خدا . چه عارفانه است ناله آخرین را سر دادن .

چه پویاست راه حسینیان . و چه عظیم است تکلیف دفاع از اسلام وقرآن ، و چه سنگین است مسئولیت زینبیان در رساندن پیام خون شهیدان و راست قامتان جاودانه تاریخ .

خداوندا تو میدانی که در جستجویت بودم و عشق دیدارت ، عقل را از کفم ربوده بود و به هر جا می رفتم جلوه ای از انوار عظیم تو را می دیدم . خدایا چه بگویم و چه بنویسم که قلم از عظمت تو تنفسش به شمارش افتاده است خداوندا سعی کردم با تمام وجود ترا احساس کنم چه احساس شیرینی ، آخر چه کسی میتواند شادی منتظری را در دیدار با معشوقش وصف کند ؟ چه قلمی است که بتواند خون را به رشته تحریر در اورد ؟ ای کاش قلب آدمی به رشته تحریر در می آمد تا عشق و شور آن بطور همگانی به وصف در آید . آری به هر حال عشق از بند اسارت هوی و هوس رها می شود و عاشقانه به سوی معبود می رود . خداوندا تو خود می دانی که ادای تکلیف و عش به تو بود که ما را اینگونه روانه جبهه ها کرد نه برای تحسین گفتن مردم از ما . تو خود شاهدی که برای انجام وظیفه و جلب رضای تو در این بیابانها سر گردان هستیم . و در این میان همه چیز جز شهادت نمی توانست گلوی تشنه ما را سیراب کند . البته دنیا بداند و آن گوش های سنگین و قلبهای مهر خورده و چشمان کور شده به هوش و اگاه باشند که ما شهادت را به سینه تاریخ خواهیم کوبید تا تمامی کفر و ظلم را به پای میز بکشانیم تا بگوییم ما پیرو اسلام و مقلد بی چون و چرای حسین (ع) و فرزند الهی اش امام خمینی هستیم . مقلد امامی هستیم که می فرمایند : امروز روز عاشورای حسینی است امروز ایران کربلاست ، حسینیان آماده باشید ، امروز روز نشاط عاشقان خداست ، روز جشن و سرور عارفان الهی است . امروز روز درنگ نیست امروز روز صیقل انسانیت انسانهاست روز جنگ است درنگ امروز ، فردای اسارت باری را دارد و الی آخر .

آری تا تقاص سیلی حضرت زهرا (س) را نگیریم از پای نخواهیم نشست و تا آخر جهاد خواهیم کرد ُ و در آخر راه به آخرین حربه خود یعنی شهادت دست خواهیم برد و یا شهادتمان تمامی کسانی را که در مقابل اسلام و امام عزیزمان موضع گرفتند . آنها را به پای میز محاکمه خواهیم کشاند . و تو ای زمان شاهد باش و تو ای تاریخ بنویس که مقلد امام خمینی ، خونش را فقط در راه اسلام ناب محمدی و اسلام پا برهنه ها می دهد و سرا پا گوش به فرمان این مرد الهی می باشد .و وصیتم و نه نصیحتم به دوستانم این است که قدر و عظمت امام امت ، این مرد الهی را بدانید که امام عزیز ، حجتش را بر همه ما تمام کردند و گفتند : تکلیف ما را امام حسین (ع) معین کرده است و دیگر هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نیست و بدانید که آخرین حربه شیطان حربه بهانه است بدانیم بهشت را به بها دهند نه بهانه و بدانیم مسائلی چون تحصیل و خانواده و هماهنگ نبودن و غیره بهانه ای بیشس نیست چرا که امام حسین (ع) حتی طفل شش ماهه خود را حضرت علی اصغر (ع) را نیز به میدان نبرد آورد ، و به اهل فهم فهماند که نباید زیر بار ذلت رفت و در راه اسلام از همه چیزمان باید بگذریم و خود را به عناوین مختلف توجیه نکینیم و سعی کنیم که این ایه مبارکه قرآن کریم که می فرماید : اگر آنان قصد جهاد داشتند درست مهیای آن می شدند ولیکن خدا هم از توفیق دادن و برانگیختن آنها به جهان کراهت داشت ( تا از آن سعادت بزرگ ) آنها را باز داشت و حکم شد که ای نالایقان ، شما هم با معضوران عاجز در خانه خود بنشینید ، در مورد ما صدق نکند و ما ]م[شمول این ایه نشویم و مردانه لباس پر زرق و برق حب دنیا را از تن خارج کنیم و زره جهاد و میدان نبرد بر تن کنیم و به سوی نبرد با استکبار جهانی بشتابیم و مشوق دیگران نیز باشیم و دیگران را از حضور در جهاد منع نکنیم که قر آن کریم می فرماید : آنهایی خوشحالند که از حکم جهاد در رکاب رسول خدا تخلف ورزیدند و مجاهده به مال و جانشان در راه خدا بر آنان سخت ناگوار بود و مومنان را هم از جهاد منع کرده و به انها می گفتند شما در این هوای سوزان از وطن خود بیرون نروید ، آنان را بگو آتش دوزخ بسیار سوزان تر از این هواست اگر می فهمید .

حقیر که هر چه فکر کردم دیدم بعد از عمری هنوز اندر خم یک کوچه ام و برای سرای باقی توشه ای برداشت نکرده ام ولی به لطف و کرم ذات حق پناه آوردم و از او می خواهم که از در فضلش با ما برخورد کند و نه از عدل و از او می خواهیم که هر چه را خواست از ما بگیرد ولی به خانم زهرا (س) ایمان ما را نسبت به خودش و اسلام و امام عزیز نگیرد و در آخر خدا را گواه می گیرم که حقیر این مطالبی را که روی کاغذ آوردم به این نیت ننوشتم که کسی را سر زنش کنم یا کسی ما را تحسین بگوید بلکه خواسته ام در ون آتشین خود را تسکین و آرام کنم و نوشته حقیر از کسی انتظار ندارد بلکه فریاد زجه ای است که از سینه پر درد و خون به فضا طنین افکنده و فقط سایه ای کمرنگ از این زجرها بر این صفحات نقش بسته است .

از خداوند تبارک و تعالی بقا و طول عمر امام عزیزمان را تا ظهور حضرت مهدی (عج) را خواهانم .

خوب است که در آخر به نیت زنده نگه داشتن یاد تمامی شهدا تکه کلامی از سردار رشید اسلام شهید دکتر مصطفی چمران این صفحه را مزین فرماید و آن کلام شهید این است که : به هنگام شیپور جنگ ، مرد از نامرد شناخته می شود پس ای شیپورچی بنواز ، تا مرد از نامرد تمیز داده شود .

والسلام

منتظر شهادت ، عبدالله عاصی الحقیر

علی توکلی 25/4/67 روز شنبهخدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگه دار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

-------------------

وقتی خوندمش دیدم ای بابا

ماکجاییم و کجامان جایگاه جایگاه بی خبر دانی کجا؟

واقعا وقتی به خودم نیگا میکنم و به این انوار مقدس، هیچ چیزی جز شرم و خجالت برام نمی مونه!

--------------------

محض خنده!

برعکس تمام رسومات معمول دنیا ، عاشق سنت شکنی بود ، اصلا عشق می کرد معاملات فیزیکی و غیر فیزیکی دنیا را بهم بریزد!

من کت و شلوار رسمی پوشیدم ، اون اورکت !

گفتم این لباس رو عوض کن، خوب نیست با این لباس بریم خواستگاری .

گفت : الان وقت این حرفا نیست . پس فردا هم باید برگردم ، هزار جور کار هم دارم ، زودتر راه بیفتیم .

حاج آقا صیغه ی عقد را که جاری کرد گفت :آقا داماد بفرمائید امضاء کنید.

گفتم من داماد نیستم، داماد ایشون است. ما فقط لباس دامادی داریم.

حاج آقا گفت : خب شما بفرمائید امضاء کنید.

گفتم ببخشید : دستش مصنوعیست !

حاج آقا گفت : عروس خانم دلت را به چه چیز خوش کرده ای ؟

گفت : به نداشتن هایش .

حاج آقا گفت : مبارک است .

پاورقی 1: مثل من و ساجده !... مادام تقویم رو ورق می زنم که بدونم حدودا عروسی تو چه روزهایی می افته و من چه لباسی بپوشم و چه کار کنم !!!..... فارغ از اینکه ساجده اصلا نمی خواد عروسی بگیره !!!

از وبلاگ شاسکولها به بهشت نمیرن! نوشتمش  البته این قصه ها دیگه تاریخی شده و هر2میلیون سال یه بار اتفاق می افته!