سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
این تذهبون 13-16-22 و ...
یکرزمنده
چهارشنبه 88 آذر 18
ساعت 8:13 عصر
| نظر

+ وقتی گرفتار کسایی میشی که فرق اینترنت آن لاین، و آف لاین رو متوجه نیستند، یا 1دقیقه طول میکشه تایپ کنند ping www.google.fr ، یا با سرعت 23کیلو اتصالشون متصله، طوریکه گوگل برای بالا اومدن به 30-40 ثانیه زمان نیاز داشته باشه... و شما از پشت تلفن باید به اون آقای رئیس توضیح فنی هم بدی و طرف 20ثانیه برای پیدا کردن دکمه p رو کی برد وقت نیاز داشته باشه!! این نوعی زندگی در شرایط سخت محسوب میشه و یحتمل خدا ما رو در آزمونی خفن قرار داده؟!!
+ مقدمه مسخره فوق به این دلیل بیان شد، که گاهی خیلی سریع روزگارانی میگذره و 13هم یا 16هم بودنش هم چندان مهم نیست اما اینکه کلی کار خفن انجام نمیشه، هم یه جور امتحان دیگست. امتحانی که گاهی آدم ها وقتی به پشت سرشون که نگام میکند میفهمند واقعا هرچه بلد بودند و همه تلاششون رو بکار نبستند...

++ سرپایی داشتم چند جلد کتاب جدید رسیده رو تورق میکردم که از نرودا هم توش بود... جالبه
این آقای نرودا هم به این جمله که "باور کن آن شهر جای ماندن نیست" البته به زبون خودش اعتقاد راسخی داشته و صدالبته به دلیل ابتذال در بیان اون مفهوم بنده اینجا درجش نخواهم کرد و برای وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد هم فاتحه ای قرائت میکنیم؟!

+++ راستی طفلک این سربازهای بنده خدا، تو خیابون هم برای انواع و اقسام آدم و حوا! فضول و غیرفضول شناسایی شده اند، و برخی هم، رند* تشریف داشته اونا رو تو اتوبوس شرکت واحد که خیلی شلوغه به اسم کوچیک صدا میزنند و بنده خدا رو دست میندازن...
+++خدای پوشاننده عیوب، از اینکه این برچسبها و قیافه های ما رو تابلو بکرده و نشون همه خلایق نمیدی خیلی تشکر، اما بالاخره اولیای خدا و دوستای خدا و از همه مهمتر خود آخدا! که میبینه... وای از این همه شرمساری که بر من سنگینی میکند.
*البته رند ما، "رند"، "کتاب قانون" نیست! ضمن اینکه در مورد این فیلم با دکتر غلامعلی موافقم!

++++ داشتم فکر میکردم که خیلی هم دور از ذهن نیست که مردم به فاصله ی کمی از حج آخر رسول مهربانی، علیِ او را فراموش کردند و غدیر رو از خاطره ها پاک... امروز هم مردمی و کسانی هستند که ...
میترسم از محرمی که در پیش باشد و دوباره بخوانم :
کودک به سالهای دیگری بزد با سنگ / محکم به آن سری که بود بالای نی های بی نصیب

++++ چندی قبل مفتخر به حضور در انجمن شعر جوانانی شدیم خفن!!!
گفتیم این که ولی امر میگند، برید شعر هاتون رو برای هم بوخونید!!! نقد بشه و قوام پیدا کنه ...
اما بمونه برای پست بعدی ... علی الحساب بفکر ایجاد یک دالمجانین افتاده ام از نوعی علوی و حسینی و مهدوی اش.... 0.0000001درصد احتمال میدهم این اتحاد تشکیل شود... که خودش اینجا رقم قابل توجهی ست.

+++++ مخ ام در حال انفجار است... و ظرفیت درافت موبایل کم؟ خدایا کمپانی نوکیا را بدست مسلمین فتح بفرما تا ما یک عدد نوکیا بگیریم پُرنشو!

+ بنظرم مخ کسانی را زدم بچسبند به امین... کمی هم نخود و لوبیای پاک شده دادیم به شان خوششان آمد، لابد توقع دارند برویم که نمیرویم، چون کسی تا دغدغه نداشته باشه، فایده نداره، این امر برام تو دانشگاه قابت شد... برخی فیلم بازی کردند.

++++++ بعد خیلی وقت ، رفتیم سنگر سابق!! دوستان موقع نماز جلسه گذاشته و مشغول مرتفع کردن مشکلات فرهنگی دانشگاه و دانشجو بودند... خدا اجرشان بدهد، بقول امام صادق علیه السلام: کل امر قدم علی صلاه فهو ابتر... راتسش بعد نماز برگشتیم در امتداد جلسه ای که تمام شد، از مسئول جدید اولویت ها رو پرسیدم، اثری از برنامه ای برای پر کردن "قاب های خالی"! توش نبود...

++++++ کاش اینقدر که محرم را استقبال میرفتیم و میرویم، اعیاد را هم میرفتیم و برویم... این جوان ژیگول را باید هنرمندانه، و جذاب ، جذب کرد، نه فقط با مصیبت خوانی... بقول کسی... شاد زی...

+ تازگی تعداد در های نوشابه های باز شده جهت افسران جوان جبهه نرم را زیاد میبینیم، اما پوکه ی شلیک شده از لوله ی قلم هاشان را ...

+ خدای بزرگ مواظب ما باش، سربازی   سر   باز برای مولی امر و ولی عصر قرارامان بده. مواظب عاقبت امر ما باش.


پ.ن:

 

اللهم ارزقنا
چقدر شوق داشتی... چقدر انگیزه داری... چقدر برخی مدیران نالایق اند....
این کتاب به نظرم باعث شد، مادر ما بفکر نوشتن یا کفتن برخی رخ دادهای جنگ و ... بیافتد... دا را   سه سوت خواند...  + به دوست جون گفتم یکی از نه نه های قهرمان این رمان واقعی  مادر پدرزن یک نفر نزدیک به ماست!!! میخوای تو نمایشگاه محلی کلی دا بخریم بزنیم فروش ویژه "دا" همراه با نه نه...

دلم میخواست مسیر رفتن محل کارم از وسط یک جنگل باشد، محل کارم هم مسجد  چند روز پیش دیدم هر دوی این آرزو ها رآورده شد...  راستی آرزوهایت را مینویسی... او یادش هست  تو یادت میرود... خدایا باقی آرزوها چی...  و امان از طول امل
همینطوری و  بیخودی... (در یک کتاب فروشی پیرمردی!!!روئت شد)
بخشی از دوران دانشجویی در دیاری به مراتب دورتر و غریب تر از اینجا بودیم... در منزل همصحبت ما چند گلدان این ریختی بود... الان هم هم گل داریم هم گلدان... تازه گل ه گریه هم بلده...