سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شام؛ نان و شعر و ...
یکرزمنده
دوشنبه 88 مرداد 26
ساعت 11:48 عصر
| نظر

سلام علی آل یس

به بهانه ی شهادت 2نفر، یکی جانباز   و یکی سرباز!
خدایا ما را سربازی  سر   باز  برای ولی امر  و ولی عصر قرار بده

 دلم گرفت از این همه تنهایی    تنهاییی تنهایی    تنهایی

شام

بیا به شام دعوتت کنم

و شام نان و شعر گذاشتم!

مگر کم است؟

 

بیا نان و شعر و یاد جبهه را عسل کنیم

تلخی اش فراق یار ناب

یار را دوباره از کجا بجویم،

اتفاق بود

رزق بود و نوش جانِ خاطراتِ سالهای عشق

 

بیا نان و شعر و ترشی اش کلام بچه های شرق

که آب و نان به مشق، زیر یک کپر کنند

نانشان همیشه داغ و

آب شان همیشه کم و گرم

صحبت صمیمیِ شب و ستاره های دور جمعشان

و هیچ وقت هیچ کس نگفت؛ فیلم دیشبی چگونه بود

 

بیا نان و شعر و تندی اش کلام سیدی جلیل

او که تند بود، هر زمان ستاره ی پلید میکند طلوع

آن زمان که تانک را همیشه عزم کشورش بود

سیدی بوسعت بزرگی جهان

سیدی همیشه فاتح و بزرگ

... 

بیا نان و شعر و شور شاممان شهید

آنکه جان به کف گرفت

آنکه سینه اش سپر

آنکه در پس هزار غمزه ی جهان

نکرد خنده ای و اخم کرد و رفت

رفت و رفت

یا نرفت ما بمانده ایم

و میرود زمان و میبرد مرا؟

ماند و ماند و ماند و ماند

 

بیا که سفره بس شلوغ شد

هنوز شاممان نپخته است!

و هیچ کس هنوز سیرِسیرِ سفره نیست

سیرِ دل ز این همه که گفته ام

بیا نان و شعر و دوغ قصه های غرب نو

پر ز آب

و ماستش چه کم!

و هیچ کس  بخواب قصه اش نرفت

جز خمار روزگارِ بی مرامِ بی شمار

... 

بیا نان و شعر و جمع دور شمع

شمع ما جمال یار

یارِ یارِ یارِ یار

آنگکه جان من از آن اوست

آنکه شعرم از برای اوست

دگر تمام شد تمام سفره چیده شد

ستاره های سفره میکند غروب

در پس هزار ذهن من

دگر تمام شد

تمام سفره خورده شد

و نان دوباره ماند در میان سفره ی همیشه ام

سفره ای نجیب و فارغ از تمام رنگ و ننگ و آب و دان!

نان بیات تر ز هر شب است

تمام مردمانِ گرد سفره سیر

بیا

شام دیگری پزیم و

نان و شعر را

دوباره دم کنیم!

دم کنیم و دم زنیم و دم فرو بریم!

شبی دگر مگر

پ.ن:

 *  این 4تا خط خطی رو تو یادداشتهای پارسالم  دیروز جستم، دنبال بهانه میگشتم که امروز  دست داد
*  امروز زنگ زد گفت 2تا شهید داریم، عکاس باشی میشی و ...

* 2تا متن نوشتم، در دومی خیلی میخواستم بنویسم  شهید حسین زمانی    بجای شهید حسین جدیدی!  حسین های ذهنم زیاد شد...

* احتمالا اینجا از امروز مفصل خواهید خواند

* بدلیل حق نشر محفوظ برای  سازمان چیز  اخلاقا از عکاس هایی که گرفتم ندرجیدم

* برگشتی  بنده خدایی رویت شد کنار خیابان  بسیار  ... چیز! خیلی دلم میخواست برم ازش چندتا چیز بپرسم! نرفتم ، مفسده داشت!!

* دستگاشته های سفارشی! ماند... شادی روح شهدای امروز  شهید منتظری و حسین جدید صلوات (تونسید نماز!)

* میترسم از شهادت بترسم!
* پروردگارا ما را با شدایمان محشور بفرما امانالخامنه ای