سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دکه
یکرزمنده
پنج شنبه 87 بهمن 17
ساعت 10:6 عصر
| نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است  امام روح الله
وقتی احمد شد جانشین، خیلی ها ترسیدن! چون منظم بود و از همه کار میخواست. حتی حاج اکبر! (البته بسیار محترمانه و مودبانه بخاطر اختلاف سنی حدود30سال!)به همین خاطر خیلی هم زورزدن نشه که شد!
اما کل چارت رو کرد 4تا شورا  جذب وخدمات / فرهنگی و ارتقاء بصیرت / امنیت و عملیات / فرماندهی و کنترل (اگه درست یادم مونده باشه)
شرکت تو این شوراها بجز امنیت و عملیات واسم لذیذ بود. اما امنیت و عملیات یه جوری دلم رو خسته میکرد. بخاطر اخبار و حرف و حدیثهاش! بخاطر ... بگذریم!
اما هادی کارش سکه شده بود! تو مسجد فنچ ها رو جمع کرده بود و کلی باهاشون عشق میکرد. ^یه باغ پرنده^درست کرده بود. کمد جایزش رو هم بجای تعطیلی رونق داد و خلاصه صدای پیرمردهای مسجد کم کم کم داشت در میاود!
با اینکه مسجد ^پیرمردی^ نبود  اما خوب باید رعایت حال اونها رو هم میکردیم!
البته بهانه ی خوبی بود که تو صحن مسجد هم یه دفتر و دستک راه بندازیم و از اونهایی که میترسیدن بیان بالا  اونجا استقبال کنیم!
به حاجی گفتیم که موافقی یه فضای 12متر مربعی رو اونجا با پارتشین آماده کنیم واسه بچه ها و نوجوونا! بنده خدا قبول کرد
خلاصه  اونجا  یه ^دکه^ درست کردیم!

بچه ها کلی کیف میکردند که اتاق دار شدند و  جدی شون گرفتند.

واسه ماهم خوب شد  وقتی از شورای امنیت!! پکر و ملول میزدیم بیرون میرفتیم ^دکه^ !

خلاصه اسم موند روش و هر وقت کسی با کسی کار داشت و میخواست و اون تو اتاق جدید بود بچه ها میگفتند برو دکه اونجاست!
عکاس باشی خودم: اونی که سرشو انداخته پایین هادیه وردی نمایشگاه عکس کنار عکس
پ.ن:
راستش دلم خیلی واسه بچه ها و حال و هوای مسجد تنگ شده.

متاسفانه ^دکه^ رو یکی 2بار اینجا!(البته اینجا نه ها اونجای اینجا!!!!) هم بکار بردم اما انگار قبلش فرهنگ سازیشو نکردم بد جاافتاد. دیگه نگفتم! اما دلم خیلی ^دکه^ میخواد
یه جا جدید که رفقا جمع شدند و دارن با هم تند تند حرف میزنن میخواستم اینو بنویسم که گفتم بذار بعد. به قول معروف وقتی اوضاع مه آلود میشه باید صبر کرد! اما یاد یه شب افتادم که بخاطر یه حرفهایی یه کسانی محاکمه شدند. اما الان نمیدونم چرا اینقدر بی پروا دارن این فرمی عمل میکنن و یادحرفهای اونوقتشون نیستند !
خیلی وقته علم الهدی نرفتم! تقریبا از وسط امتحانا به بعد، دلم واسه اونجا هم تنگ شده، اما بدیش اینه که گرفتاری زیاده!