سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ببار ای باران!
یکرزمنده
چهارشنبه 88 تیر 3
ساعت 9:37 عصر
| نظر

ببار ای باران!

 

پلان اول :

* کیف رو دادم دستش، گفتم شما برو تو مسجد من وضو بگیرم میآم!

   ساعت 11ونیم بود، بنظرم، زنگ زد گفت: گوشیت کجاست! گفتم تو کیف! گفت نیست نیگاه کن!

نبود!

گفتم واسه چی!

گفت نماز کجا خوندی-یه مسجدی تو شهر!-، اونجا جاگذاشتی ، یکی پیدا کرده و زنگ زده خونه!!

باهاش تماس گرفتم از همون وسط میدون "ولی عصر"!

ببخشد این گوشی ما خدمت شماست، کجا هم رو ببینیم!

....

گفتم احتمالا یه آدم مذهبی و ...

یکی 2روز بعد قرار گذاشتیم! وقتی اومد   فقط یه جوان خوش تیپ! کمی ژیگول و ... گوشی رو گرفتم، خیلی تشکر کردم و رفت... همین!

 

پلان دویم!

امروز وقتی داشتم برمیگشتم، خوردیم به یه هوای بارونی، کلی سپاس عرض کردیم خدمت خدای بزرگ که عجب عیدی داد ملت رو، اول رجب، و این عید ولادت، بارون در تابستان خیلی عالی بود، یکی دوشب قبل هم بارید آسمان.

واسم جالب بود قصه ی برخورد ما با این باران؛

خیلی ها مبهوت این زیبایی شدند، و وقتی –تقریبا- لباسهای روی بندهاشون خیس شد، یادشون افتاد که بارون لباسهای خشک رو خیس میکنه!

امروز هم برخی از دست بارون، در میرفتند، بعضی یه گوشه کز کردند تا خیس نشوند، و برخی هم زیرش قدم زدند.

قصه ی بارون همون ماجرای لطف خداست، بعضیمون واقعا ازش در میریم، بعضی یه گوشه میشینیم و از دست رفتنش رو نگاه میکنیم و اهل حساب کتاب هم، به بهترین شکل ازش استفاده میکنند.
هر قطره ی باران را فرشته ای از آسمان با احترام به زمین میآورد، و بر روی گونه ی فرشته آلودت، مینهد! پس آرام باش و خیره در تماشای این زیبایی مطلق، خدای را سپاس گو   قلمک/یکرزمنده

راستش این بارون تابستانی ما رو بیاد چیزی دیگه هم انداخت!

تیتراژ پایانی:

یه چیز دیگه؛

میگن 2تا تعمت هست، که وقتی یکیشون یه خورده این ور اون ور میشه، آدم یادش حضور همیشگیش هست، یکی سلامتی –که خدا همیشه سلام نگهتون بدارد- و دیگری امنیت!

چند روزی این امنیت در برخی نقاط شهر جابجا شد! و کمی یادمون افتاد ای دل غافل میشه بعضی وقت ها ترسید به خیابان رفت، خرید کرد و ...

اما مقصود از این کمی دقیق تره، -درستی و غلطی اون هم به عهده خودتون-

ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم 

یعنى امنیت و سلامتى و ولایت على بن ابی طالب علیه السّلام.

"فرمود نعیم ما هستیم که خداوند بواسطه ما مردم را از گمراهى نجات بخشید و از کورى بینا کرد و از نادانى خارج نمود عرضکرد فدایت شوم چگونه قرآن پیوسته تازه است."

اما ما مردم –البته برخی- یادمان رفت که باید وقتی باران میبارد، از آن بهره ببریم، ما عَلَم داریم، بیرق داریم، نباید وقتی هوا گرد و خاکی میشه، و غبار آلوده میشه از علمدار غافل بود،

اما ما با این نعمت چه کردیم، بدون اینکه حتی به اطراف کشورمان نگاهی بیاندازیم، و فتنه ها و عواقب آنها را در آن کشورها بنگریم، از نعمت ولایت کمی غافل شدیم.

وقتی جو زدگی و شانتاژ جای قانون را میگیرد، و خیلی چیزهای دیگر ...

اما امام امت، راه را نشان میدهد، خطا را از جانب هر کسی صریح بیان میکند، و در آن جمعیت میلیونی بیعت تازه میکند، آنها که دم از امام روح الله میزدند، را کجا میتوانیم بجوییم که این شخص، رهبر ملت نیست، امام امت است، چیزی که اگر ما درک نکنیم، عاقبت در سختی ها بزحمت بیشتری میافتیم.

سید روح الله ، امام امت است، چون خارج کرد اسلام را از غربت عظیم تاریخی، و سید علی  هم امام امت است، چون در همان مسیر بدون هیچ کاستی حرکت میکند، و از سر ملت و امت اسلامی چه گردنه هایی بسیار سخت تر از این ایام را گذراند.

اما میپرسند از این نعیم... تو چه میکنی میمانی؟   یا  میروی؟

 

پ.ن:

*میخواستم روز آخر رو تکمیل کنم که دلم نیومد!

گفتم بذار کم کم، آخه خودم اصلی ترین خواننده! این پست هستم!اصلا این پست های روزنگار یک راهی، یه جوری یادآور اون روزاس برای این روزا !!!

* وقتی نتایج اعلام شد، گفتیم چه ها که نمیکنیم، اما این جشن رو بهمون کوفت کردند!!! از بس دلش خون شد از این کارها، از این قانون گریزی ها! از این ...

* هر قطره ی باران را فرشته ای از آسمان با احترام به زمین میآورد، و بر روی گونه ی فرشته آلودت، مینهد! پس آرام باش و خیره در تماشای این زیبایی مطلق، خدای را سپاس گو

* 604 تقسیم بر 90 حدودا! 7 میشود!!!

* امروز بوی سحر می آمد، رمضان نزدیک است... این الرجبیون...

* فکر کنم 13ام حرمش رزقم بشه، چی میشه! اگه بشه... دعام میکنید بشه... دلم امام رضا میخواد/رضای...

*از جزوه80صفحه ای حدود6برگ خلاصه نوشتم، جالب بود تمام سئالهایی که تو خلاصه ها نوشته بودم تو امتحان اومده بود!! اما 3تای آخر رو ننوشتم... حس درس خوندن نیست...

* این این لحن خوشم نیومد، میگفت: شما که این 6واحدی که با ما داری، حله، فقط هماهنگ باش پروژه رو تجاری سازی کنیم، کلی وقت روش گذاشتم، این پروژه رو به نظرم هنوز کسی نساخته! باید با 3نفر سنگهام رو وا میکندم، یکیش محی الدین بود، باور نمیکرد از هوش مصنوعی و اون پروژه خیلی معمولی من به همچین جایی فکر کرده باشم، و پیش رفته باشم، خودش پایه اس! میمونه 2نفر دیگه! که تصمیم یکی خیلی مهمه و نفر سوم که امیدوارم مثل همیشه کنارم بمونه...

* دوستان از این فضای پیامکی! خوششون اومده! اصلاح اگوی  مصرف را از خود شروع کنیم!

* خبری ازت نیست "؟"

* امروز به برکت کمی گرد گیری مادر جان! 3ساعت قبل از امتحان، 45دقیق سرگرم آلبوم های عکس شدم، و خاطراتی از قدیم الایام

* آخی امتحان ها گردنش امروز سرازیر شد..... ذوق کنم کمی!!

* مواظب آخر این هفته باشید!! - ر ک مفاتیح

کسانی که هنوز گیج میزنند لطفا این را بخوانند