سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شب 13ام! قصه ی اولین ستاره!
یکرزمنده
شنبه 87 شهریور 23
ساعت 7:28 عصر
| نظر

شب 13ام!

قصه ی اولین ستاره!

سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

قصه ی ستاره!

و آسمان ستاره را چه تنگ گرفته در بغل

ستاره را چه می شود مگر

چه اخم کرده ای به ما

و تلخ گشته نور روشنت

و سایه ات چه سرد ، چو نورهای سرد قهر های تو

دوباره قهر کرده ای ستاره از کدام خبط من ،به من

کدام خبط من ؟!

من آن سیاهی ام که شب به شب برات قصه آروم

به اشک و آه و نای نی و یا که بزم گویمت

ز خنده ها و ناز ها ، اشاره ها و رازها

من آن سیاهی ام که شب به شب همه به خواب مست می شوند

و هیچ کس برای تو صدا نمی کند

ترانه یا که شعر های سوزناک و آهگین نمی دهد سری و

سر به تو نمی زند منم تو را همیشه قصه گو

تو اخم کرده ای به من !

به من که تا سحر برای تو

چو مرغ شب نشین هر قفس

صدا کنم ، ترانه سر دهم

به من که هر زمان به ابر غمزه می کنی

به خیسی سکوت چشمهام برات گریه می کنم !

و یا که از تو من سرایم آنچه دیده ام

برای آنکه می ندیده ات

-تو را و نورهات را

نمی تواند از تو یا که نورهات حرفها زند !

مقابله مکن به ما ، ز ما دور تر ز این مشو

به سیر دورتر به کهکشان دیگری مرو

که عمرم من کم است کمتر از 3سال و 10 دگر

دلت به حال چشم تار من

به حال زار من

به حال دست من که از تو می شود به رقص

به حال پای من که هر کجا رود تو را سراست

به حال فکر من ز تو خمار تر ز هر شبست و

- و جز تو نیست در سرش

به حالِ حالِ ما که ایچنین گرفتی اش

به حال روح خسته ام که از زمانه زود قهر می کند

به حال جسم من خمیر و خورد می شود سریع

به رحم

 

نه

اصلاً به حال خود

که من روم دگر کسی چنین تو را صدا نمی زند

.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!........................... برای تو

چه اشتباه خنده دار و تلخ

آمدم به هوش

آمدم به حال

-نگفته بودمت به من نخند ، که خنده ات مرا سبک سرم نموده

دو شب ز حال قبل تر ،

که شعر دیگری برات خوانده بودم از سکوت و غم

ز دور های شهرعاشقان "راست باز و پاک باز"....

دگر به روی من مخند

ز این سبک سری مرا ببخش

...

و آسمان ستاره را چه تنگ گرفته در بغل

ستاره را چه می شود مگر

دوباره خنده رو شدی ستاره

وه چه خوب شد تو خنده رو شدی

نکته:

1- رفقایی که از پری پرسیدند: اسم ها و رسم ها تصادفی و خیالیست! شاید روئیایی ! شاید از نوع صادقش!!!!

2- همین طور قصه ی ستاره! من با آسمون رفیقم، با ستاره ماه و خورشید و کاش با آسمونی ها! ستاره! مجموعه ای بود که همه اش را آتش زدم به جز این یکی را ، چون هرگز ازش خوشم نیامد! البته هنوز باقیش یادم است! انگار آتش به جانم زدم!

4- از رمضان یه چندتا جمله ناب از بی بی سلام الله گیرم اومد شاید فردا شب بشرط حیات

5- نکته ی تلخ:

رفقا فقط نمایشگاه رو نبینید، اون سفری رو که با این همه آب و تاب ازش نوشتید و به ادعای خودتون خیلی خوب توسط شما و اونا! مدیریت شد هم یادتون باشه! من که اون سفر رزقم نشد! اما یادتون باشه باهم قرار گذاشیتم قبل از غیبت صلوات بفرستیم! امروز انگار یادمون رفت! کاش قبل از در رفتن از کوره به یه عملکرد کلی نیگاه می کردید! نه چند اشتباه بچگانه! که همه ی ما تو کارنامه هامون از اونا داریم! اگه به از کوره در رفتن بود من هم باید از کوره در میرفتم چون بعضی از رفقا تخفیف رو بجای 20درصد 80درصد داده بودن! اما به فضل خدا مدیریت شد! حتی مبلغی رو هم به مجموعه دادم واسه هزینه هایی که رفقا شخصا داده بودن!

به هر حال نقد با تخریب فرق فوکوله! هر کس رو که خواستی نقد کنید ، برای اصلاح مجموعه جدید نقد کنید! و حداقل از نقد شونده هم بخواهید برای دفاع از خودش فرصت داشته باشه! نمی دونم

به هر حال حیف روزای این ماه مبارک که ما بعضی وقتا مجبوریم یه جور دیگه صرفش کنیم!

همین