دو سروده از پلاک شهادت: “آفتاب غيرتش نور هر دو عين من، رد سرخ خون او راز شور و شِين من؛ شهد عاشقي به لب عازم نبرد شد، موج خيز خشم بود شمس مشرقين من؛ سرفراز و يکه تاز در حصار اَشقيا، حنجره به نيزه شد نيزه شد به عين من؛ ذوالجناح، بي سوار، اهل خيمه، بي قرار، شعله مي کشد زبان بين خيمه بين من؛ علقمه به خون نشست، داغدار و سوگوار، هفت آسمان گريست، بر غم حسين من؛ آسمان کبود شرم، نيزه روسياه شد، تا ابد به نام عشق، جاودان، حسين من”. “قرار از دل ربوده آه و اشک کبريا امشب، نشسته بر جبين دل غم کرب و بلا امشب؛ ابافاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بي جان، فرات از شرم مي گريد ز دردي بي دوا امشب؛ شده هفت آسمان مغموم و دلخون از غم مولا، گرفته زانوي غم آسمان بي نوا امشب؛ به تن پوشيده رخت ماتم و اندوه عرش و فرش، ز پشت ابر پنهان گشته ماه و بي صدا امشب؛ به روي دشت مي بارد زلال اشک خونش را، ز هر خون لاله مي رويد به دشت نينوا امشب؛ سري بر نيزه همچون چشمه ي خورشيد مي تابد، زني پيوسته مي خواند نواي يا اخا امشب؛ تجلي گاه صبر و استقادمت دختر حيدر، نماز صبر مي خواند به خاک کربلا امشب؛ زمان چشمان خيسش را به سرخي زمين دوزد، زمان تار و زمين شرمنده ي روي خدا امشب”.