در نظر آنان اين عشق و دلباختگي کربلايي خشونت مي نمايد و آن جذبه هاي شهواني سخيف ،عشق و مي گويند که اين عشق بايد جايگزين آن خشونت شود ! آنکه با عقل کج افتاده خويش مي انديشد از کجا بداند که عشق کربلا چيست و آن آزادي و استقلال که ما در پي آنيم چگونه محقق مي شود ؟ بايد هم کربلا را آرمان تحقق نيافته بنامد . و مقصودشان از آن دوران غمباري که گذشته است ، دوراني است که عهد ازلي انسان در خون مردترين مردان و عاشقترين عاشقان و عارفترين عارفان تجديد مي شد و از آن عهد است که شقايق سرخي مي گيرد و ياس سپيدي آسمان رفعت مي گيرد و زمين وسعت ...
رضا جان ، آنها که چشم باطن ندارند تا تحقق آن آرمانها را در تو ببينند و تو را در آن لازمان و لامکان در بالاترين معراج حيات طيبه اخروي ، عندالرب و مرزوق به نعمتهاي خدايي و ما را در اين ميقات احدي الحسنيين . شکست يا پيروزي چه تفاوتي مي کند آنجا که ما عمل به تکليف کرده ايم ؟ آنها چه مي دانند رضاجان ؟! چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا مي گذرد . باب جهاد اکبر که بسته نيست !
بگذار کرمها در باتلاقهاي پاييزي خوب پرورده شوند و زمين و آسمان خود را در همان لجنزار عفن بجويند ...
رضاجان ، هرگاه در قرآن در وصف بهشت مي خواندم که لا تسمع فيها لاغيه و يا لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما در شگفت مي آمدم که مگر هرزه شنيدن و زخم زبان چه دردي دارد که بهشت را اينچنين ستوده اند : جاييکه در آن لغو و تاثيم به گوش نمي رسد حال در مي يابم رضا جان !