سلام
اول صبح ها اينجا حال و هواي خاصي ست..قصه از ياكريم هاي بين راه ست...
نميدانم در سنگر تو چه موقع و كجاست ولي ميدانم كه هست!
در سطرهايت بدنبال خودم بودم،بازهم خور را نيافتم
کاش ميشد که بعشقت بزنم بر طبلي
ببرد کوس صدايش ز خبيثان ظاهر..
در طلب طبل بوديم!ولي ديگر نيستيم!
ضمنا اين هم رفت پيش همون جلسه شبانه به نوعي ديگر البته...و ميگذرد،همه چيز...
ياحق