دو سروده از پلاک شهادت: “آفتاب غيرتش نور هر دو عين من، رد سرخ خون او راز شور و شِين من؛ شهد عاشقي به لب عازم نبرد شد، موج خيز خشم بود شمس مشرقين من؛ سرفراز و يکه تاز در حصار اَشقيا، حنجره به نيزه شد نيزه شد به عين من؛ ذوالجناح، بي سوار، اهل خيمه، بي قرار، شعله مي کشد زبان بين خيمه بين من؛ علقمه به خون نشست، داغدار و سوگوار، هفت آسمان گريست، بر غم حسين من؛ آسمان کبود شرم، نيزه روسياه شد، تا ابد به نام عشق، جاودان، حسين من”. “قرار از دل ربوده آه و اشک کبريا امشب، نشسته بر جبين دل غم کرب و بلا امشب؛ ابافاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بي جان، فرات از شرم مي گريد ز دردي بي دوا امشب؛ شده هفت آسمان مغموم و دلخون از غم مولا، گرفته زانوي غم آسمان بي نوا امشب؛ به تن پوشيده رخت ماتم و اندوه عرش و فرش، ز پشت ابر پنهان گشته ماه و بي صدا امشب؛ به روي دشت مي بارد زلال اشک خونش را، ز هر خون لاله مي رويد به دشت نينوا امشب؛ سري بر نيزه همچون چشمه ي خورشيد مي تابد، زني پيوسته مي خواند نواي يا اخا امشب؛ تجلي گاه صبر و استقادمت دختر حيدر، نماز صبر مي خواند به خاک کربلا امشب؛ زمان چشمان خيسش را به سرخي زمين دوزد، زمان تار و زمين شرمنده ي روي خدا امشب”.

راستش خيلي وقته كه جايي نمي‌رم و كامنتي نمي‌ذارم، يعني يك طورايي خيلي وقته كه حالم بهم مي‌خوره از خيلي صفحات وبلاگي‌هايي كه حالم را خوش نمي‌كند كه اتفاقن هي بر حال بهم زده‌گي‌ام بيش‌تر و بيش‌تر گرفته‌گي اضافه مي‌كند!

اما اين‌جا و اين نوشته‌هاي دل‌نوشته‌‌‌اش حال‌م را خوش مي‌كند...

خوب است اين‌جا هست اقلن براي سر زدن و شاكر بودن كه هستيد شما!

بيش‌تر بنويسيد؛ ما مثل اين صفحه نداريم در ليست وب‌گردي‌مان، پس بيش‌تر بنويسيد!

اين عكس‌ها و اين موسيقي روي وبلاگ دل تنگ ما را تنگ تر كرد؛ الحمدالله!

ا... ي واي كه چه قدر محتاج دعا هستم؛ فراموش‌مان نكنيد وقت گره خوردن دل‌تان به صاحب دل!

و سلام‌عليكم و رحمت‌الله و بركاته!

تير ? شعبه دارد با گلوي علي اصغر مذاکره مي کند و سيل به جاي اسرائيل، پاکستان را برده است و ما داريم قدس را در بازي رايانه اي فتح مي کنيم. ما خودمان را زده ايم به خواب و خوشي زده زير دل بنياد شهيد. روزي برايت بارگاه باشکوهي خواهيم ساخت اي ندا آقاسلطان و پرچم اسلام را به جاي انتهاي افق، مي کوبانيم بر سر فرزند شهيدي که افراطي است. آن روز هنوز مزار زهرا پيدا نشده است و باباي زينب هنوز براي ?? درصد جانبازي با ??? درصد باندبازي روبروست. من که با اين وضعيت چشمم آب نمي خورد قدس آزاد شود. کودک غزه بايد ضرب شست خود را به جاي تل آويو، به خواب سنگين ما نشان دهد و يکي هم بزند به شيشه بنياد. حالا خاتمي هم از مردم براي حضور باشکوه در روزقدس دعوت مي کند و جرج سوروس دارد به ريش فتحي شقاقي شهيد مي خندد. خدا را شکر فتنه خوابيد و ما هم از “جذب حداکثري” کاريکاتور کشيديم و نام يکي از خيابان هاي منتهي به فلسطين را گذاشتيم به نام شعار نه غزه نه لبنان. چه زندگي خوبي است. حقوق کدام مادر شهيد مي خواهد برود به جيب پدر فلان متهم؟ قدس! اي قدس! خدا کند تو از اسارت دشمن، آزاد شوي و ?? سال بعد از آزادي ات تازه بفهمي در اسارت دوست فرو رفتن يعني چه. اين خبرها هم نيست؛ بعد از اسرائيل، تو بايد بجنگي که روي قبر فرزند بي گناه نتانياهو چه واژه اي را حک کنند. الان خوش خوشانت است. ?? سال که از آزادي ات گذشت، تازه معناي اسارت را مي فهمي. من نمي خواهم تو را نااميد کنم. مگر کودک آواره صبرا از اين هم نااميدتر مي شود؟ بگذار الکي شعار بدهيم انتفاضه زنده است. انتفاضه مرده. انتفاضه چند بسيجي مي خواهد تا زنده شود. مسيح مدتهاست که مرده اي را زنده نکرده و موسي هنوز درگير بني اسرائيل است. گوساله سامري ماشاء الله براي خودش گاوي شده و ماما مي کند...

ماه رمضان هم تمام شد.التماس دعا.

عکس ها قشنگ بود

نگاه جالبي داريد