آتش فرا گرفته دري را پر از اميد
ميخي كه سرخ گشته از لجاجت مردان نانجيب...
بر خاك كوچه ي تاريك شهر شوم
مانده هنوز تكه اي از چادر خاكي آن بانوي طبيب
كودك به سالهاي ديگري بزد با سنگ
محكم به آن سري كه بود بالاي ني هاي نانجيب
----
اميدوارم خدا -به قول امامون- فهم و درك جايگاه در ايت عهد بلا و ابتلا رو بهمون بده
و تشكر از تصميم به آرشيو سازي و اگه اينها هم نشون برخي از جماعت چشم بسته نشه و برخي كه هنوز باورشون نشده كه ما اكنون در 1400سال قبليم....... و فردا عاشوراست و اليس صبح بقريب